1 هرکس که به ازدواج پابند شود معروض به داغ و درد فرزند شود
2 دهقان زمانه بر کسی می خندد کز کشتن تخم مرگ خرسند شود
1 چو از دل عشق رفت آزار آید چو گل رفت از گلستان خار آید
2 نمی بینی که چون پنهان شود مهر شب تاریک اندوه بار آید
1 دی شاخ شکوفه در چمن میخندید بر سنبل و نسرین و سمن میخندید
2 از دور سپیدهٔ سحر را دیدم بر روز خود و به شام من میخندید
1 سر راه غریبان خار روید ز کشت شان دل بیمار روید
2 به هر جایی که کارم تخم امید به جای گل همه آزار روید
1 آن ماه سخن ز بامیان میگوید اسرار گذشتهٔ جهان میگوید
2 دل قصهٔ عشق او ز چشمش پنهان از موی شنیده بامیان میگوید
1 این کینه وران باز به نیرنگ دگر دارند سر فتنه به آهنگ دگر
2 فریاد که این شعبده بازان هر روز خواهند به نام آشتی جنگ دگر
1 آن منظر فیض صبحگاهی بنگر انوار تجلی الهی بنگر
2 در وادی نقره فام گردون هر شب آن قافله لایتنهای بنگر
1 ای بار خدای پاک دانای قدیر دارم به تو حاجتی به فضیلت بپذیر
2 آن را که به لطف خویش عزت دادی تا زنده بود به خواریش باز مگیر
1 طفلی بودم غنوده بر بستر ناز برخاست ز دور نغمه های دمساز
2 تا گوش نهادم نه صدا بود و نه ساز ای شور جوانی! تو کجا رفتی باز
1 بیا ساقی بده آن جام گلرنگ که زد بر شیشهٔ من آسمان سنگ
2 به صد صحرا نمیگنجد غم دل چه سان گنجایش در سینهٔ تنگ