1 هر صبح که کردیم به غم شام گذشت هر جور که دیدیم ز ایام گذشت
2 آلام اگر دست ز ما باز نداشت ما پیر شدیم و درک آلام گذشت
1 افسوس که زندگی دمی بود و غمی قلبی و شکنجه ای و چشمی و نمی
2 یا جور ستمگری کشیدن هر روز یا خود به ستمکشی رساندن ستمی
1 چه باشد زندگانی را بهایی فسرده از نمی، خشک از هوایی
2 ز مطبخ سالها تا مستراحیم مگر این زندگی یابد بقایی
1 با خلق نکو بِزی که زیور این است در آینهٔ جمال، جوهر این است
2 آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک بردار که گنج لعل و گوهر این است
1 در گلشن زندگی به جز خار نبود جز درد و غم و محنت و آزار نبود
2 امید نکرد گل که یاس آمد بار سرتاسر زندگی جز این کار نبود
1 کشتند بشر را که سیاست این است کردند جهان تبه که حکمت این است
2 در کسوت خیرخواهی نوع بشر زادند چه فتنه ها، مهارت این است
1 در باغ جهان تو هم گل زیبایی بویا و دلانگیز و چمنآرایی
2 عمریست که گلهای دگر میخندند این غنچهٔ تر چرا تو لب نگشایی
1 از ابر سیاه لعل و گهر میریزد وز دیدهٔ من خون جگر میریزد
2 بیروی تو از هر مژهام در گلشن دامندامن لاله تر میریزد
1 ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
2 ترسم که ترا چاکر خویش پندارند آن مورچگان که رزقشان پیکر توست
1 ای مرغ شباهنگ دلانگیز، بنال قربان تو، ای طایر شبخیز، بنال
2 از نالهٔ تو مرغ دلم نالد زار این ناله به آن ناله درآمیز، بنال