گر خاک در یار نَرُفتیم از خلیلالله خلیلی رباعی 13
1. گر خاک در یار نَرُفتیم گذشت
گر طعنهٔ اغیار شنفتیم گذشت
...
1. گر خاک در یار نَرُفتیم گذشت
گر طعنهٔ اغیار شنفتیم گذشت
...
1. آن نیمهٔ نان که بینوایی یابد
وآن جامه که کودک گدایی یابد
...
1. صبح است ز خرمی جهان میخندد
هر قطره به بحر بیکران میخندد
...
1. هر ذرهٔ خاک من زبانی دارد
از گردش دهر دوستانی دارد
...
1. از ابر سیاه لعل و گهر میریزد
وز دیدهٔ من خون جگر میریزد
...
1. آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟
آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟
...
1. شهرت طلبی چند به هم ساختهاند
چون گرگ گرسنه در جهان تاختهاند
...
1. یارب به کسانی که جگر سوختهاند
یک عمر متاع درد اندوختهاند
...
1. گر علت مرگ را دوا میکردند
گر چارهٔ این نوع دو پا میکردند
...
1. عزیزان چون بدان ساحل رسیدند
ز همراهان خود یکدم بریدند
...
1. پیران که چنین مقام و حرمت دارند
زان نیست که یک دو دم قدامت دارند
...
1. دانی که شبان چه فتنه آغاز کند
آن دم که نی شبانه را ساز کند
...