1 اگر مرد کاری در دوست باز است وگر قصه جویی، حکایت دراز است
2 بود کار آزادگان ترک هستی به ابحاث محمود و نقل ایاز است
3 گر آزاد خواهی شدن، بندگی کن هر آیینه محبوب بنده نواز است
4 ز سوز حقیقت طلب بهره ای را نه بهره به به تحریر سوز و گداز است
1 قاضئی مانند ملا مصطفی در سرزمین نیست، قاضی خود بود چون دیگران شاهد بر این
2 میستاند تا نبیند نان او هرگز به خواب خواب مستی از دو چشم دلبران نازنین
1 ای خون فشرده در دل یاقوتت از رقم تیر فلک چو قوس ز رشک شده است خم
2 این بارهاست کز پی یک نامه سیاه آدم روانه گشت، نه لا بود و نه نعم
3 چون تو سوار شاهی و بیمی زمات نیست آن به صریح گویی و رخ ناوری به هم
4 این بار می فرست وگرنه ز دست تو خواهیم برد شکوه به شاه فلک همم
1 از وحی سخن نیست، دگر کیست که چون تو در فتح معارف زده بر لوح قلم را
2 زین بیع و شرائی که تو کردی چه بجا بود گر در حق تو بیع نمودند سلم را
3 افسوس که استاد دوم نیست که بیند سر گشته تر از چرخ نهم، عقل دهم را
1 برد گل رشک از روی محمد (صلعم) خویش خون گشته از روی محمد
2 سپر شد پیش پیکان غم آنکو نظر دارد بر ابروی محمد
3 دهد شیرافکنان را خواب خرگوش شکوه چشم آهوی محمد
4 ز فردوس برین جا دور دارد اسیر آن دو جادوی محمد
1 بی روی تو رفت طاقت از دل در دست نماند اختیارم
2 جز شوق وصال روی خوبت نبود به دل حزین قرارم
3 از هجر تو جان به لب رسیده رحمی بنما به حال زارم
1 چار جنت بود در این دنیا همه زیبا و شهره ایام
2 در سمرقند و سغد و در بصره هست نهر ابله پدرام
3 شعب بوان به فارس در شیراز غوطه باشد بهشتکی در شام
1 داد از این گردون دون، فریاد ازین نیست جز مردان حق را در کمین
2 بحر احسان، کوه عرفان، کان جود فخر دوران، ناصب اعلام دین
3 میرعثمان آنکه رای روشنش بود نظم ملک را حیل المتین
4 گشت جانش تیر قدرت را هدف باد بر وی رحمت از جان آفرین
1 این چه خاک است کزو رایحه جان آمد خس و خارش به نظر سنبل و ریحان آمد
2 همچو مرغی که پس از هجر به گلزار رسد دلم از شادی او سخت به افغان آمد
3 شوره خاکی است کزو سر نزده شاخ گیاه نکهتش رشک ده روضه رضوان آمد
4 خواندمش مشک خطا لیک خطا می گویم گفت دل عنبر سارا و پشیمان آمد
1 نبی صدیق و سلمان، قاسم است و جعفر و طیفور که بعد از بوالحسن شد بوعلی و یوسفش گنجور
2 ز عبدالخالق آمد عارف و محمود را بهره کز ایشان شد شد دیار ماوراءالنهر کوه طور
3 علی، بابا، کلال و نقشبند است و علاءالدین پس از یعقوب چرخی، خواجه احرار شد مشهور
4 محمد زاهد و درویش محمد، خواجگی، باقی مجدد، عروه الوثقی و سیف الدین و سید نور