ای آینه قدرت بیچون الهی از خواجوی کرمانی غزل 916
1. ای آینه قدرت بیچون الهی
نور رخت از طره شب برده سیاهی
...
1. ای آینه قدرت بیچون الهی
نور رخت از طره شب برده سیاهی
...
1. گر تو شیرین شکرلب به شکرخنده در آئی
به شکرخندهٔ شیرین دل خلقی بربائی
...
1. چون پیکر مطبوعت در معنی زیبائی
صورت نتوان بستن نقشی بدلارائی
...
1. خوشا وقتی که از بستانسرائی
برآید نغمهٔ دستانسرائی
...
1. ای سر زلف ترا پیشه سمن فرسائی
وی لب لعل ترای عادت روح افزائی
...
1. گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی
...
1. ایکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئی
جعدت از مشک سیه فرق ندارد موئی
...
1. برخیز که بنشیند فریاد ز هر سوئی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کوئی
...
1. ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
شرطست که دست از من دیوانه بشوئی
...
1. من کیم زاری نزار افتادهای
پرغمی بیغمگسار افتادهای
...
1. از مشک سوده دام بر آتش نهادهای
یا جعد مشک فام بر آتش نهادهای
...
1. گرد ماه از مشک چنبر کردهای
ماه را از مشک زیور کردهای
...