در این منزل اهل وفائی از خاقانی شروانی قصیده 209
1. در این منزل اهل وفائی نیابی
مجوی اهل کامروز جائی نیابی
...
1. در این منزل اهل وفائی نیابی
مجوی اهل کامروز جائی نیابی
...
1. گر به قدر سوزش دل چشم من بگریستی
بر دل من مرغ و ماهی تن به تن بگریستی
...
1. صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهری
کز ظلمات بحر جست آینهٔ سکندری
...
1. ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری
...
1. دوش که صبح چاک زد صدرهٔ چرخ عنبری
خضر درآمد از درم صبحوش از منوری
...
1. موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری
شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری
...
1. پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری
خیز مگر به برق می برقع صبح بر دری
...
1. ماه به ماه میکند شاه فلک کدیوری
عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگری
...
1. خاک سیاه بر سر آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارم نمای ری
...
1. چو گل بیش ندهم سران را صداعی
کنم بلبلان طرب را وداعی
...
1. جان سگ دارم به سختی ورنه سگجان بودمی
از فغان زار چون سگ هم فرو ناسودمی
...
1. گرچه کان خرد مرا دانی
عاجزم در نهاد خاقانی
...