خاقانی شروانی

صفحه 1 از 23
23 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / خاقانی شروانی / دیوان اشعار / قصاید در دیوان اشعار

قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی

1 جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا

2 تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را

3 با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا

4 آن خویشی، چند گوئی آن اویم آن او باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما

1 کار من بالا نمی‌گیرد در این شیب بلا در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا

2 می‌کنم جهدی کزین خضرای خذلان بر پرم حبذا روزی که این توفیق یابم حبذا

3 صبح آخر دیدهٔ بختم چنان شد پرده در صبح اول دیدهٔ عمرم چنان شد کم بقا

4 با که گیرم انس کز اهل وفا بی‌روزیم من چنین بی‌روزیم یا نیست در عالم وفا

1 عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش‌بها دادمش به شیربها

2 چو کشت عافیتم خوشه در گلو آورد چو خوشه باز بریدم گلوی کام و هوا

3 خروس کنگرهٔ عقل پر بکوفت چو دید که در شب امل من سپیده شد پیدا

4 چو ماه سی شبه ناچیز شد خیال غرور چو روز پانزده ساعت کمال یافت ضیا

1 سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا تو سر به جیب هوس درکشیده‌ای به خطا

2 بر آن سریر سر بی‌سران به تاج رسید تو تاج بر سری از سر فرو نهی عمدا

3 سر است قیمت این تاج گر سرش داری به من یزید چنین تاج سر بیار بها

4 تو را چو شمع ز تن هر زمان سری روید سری که دردسر آرد بریدن است دوا

1 طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا

2 جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد شاه دل تو کرده بود کاخ را رها

3 جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا

4 آن به که پیش هودج جانان کنی نثار آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا

1 ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا لا در چهار بالش وحدت کشد تو را

2 جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی هژده هزار عالم ازین سوی لا رها

3 از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق از تیه لا به منزل الا الله اندرآ

4 دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا

1 نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا در جهان ملک سخن راندن مسلم شد مرا

2 مریم بکر معانی را منم روح القدس عالم ذکر معالی را منم، فرمان روا

3 شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی

4 درع حکمت پوشم و بی‌ترس گویم القتال خوان فکرت سازم و بی‌بخل گویم الصلا

1 فلک کژروتر است از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا

2 نه روح الله در این دیر است چون شد چنین دجال فعل این دیر مینا

3 تنم چون رشتهٔ مریم دوتا است دلم چون سوزن عیساست یکتا

4 من اینجا پای‌بند رشته ماندم چو عیسی پای‌بند سوزن آنجا

1 از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ما جان به استقبال شد کای مهد جان‌ها تا کجا

2 این چه موکب بود یارب کاندر آمد شادمان بارگیرش صبح دم بود و جنیبت کش صبا

3 در میان جان فروشد بر در دل حلقه زد از بن هر موی فریادی برآمد کاندرآ

4 ما در آب و آتش از فکرت که گوئی آن نسیم باد زلفت بود با خاک جناب پادشا

1 مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا که هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا

2 فسردگان را همدم چگونه برسازم فسردگان ز کجا و دم صفا ز کجا

3 درخت خرما از موم ساختن سهل است ولیک از آن نتوان یافت لذت خرما

4 مرا ز فرقت پیوستگان چنان روزی است که بس نماند که مانم ز سایه نیز جدا

خاقانی شروانی

23 اثر از قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار خاقانی شروانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی