1 رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب از شرم روی توست رخ ماه زیر آب
2 ماهی تنی و میکنی از اشک من گریز نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب
3 نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم نی مشک و می شود آنگاه زیر آب
4 تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب
1 طره مفشان که غرامت بر ماست طیره منشین که قیامت برخاست
2 غمزه بر کشتن من تیز مکن کان نه غمزه است که شمشیر قضاست
3 بس که از خصم توام بیم سر است بر سر این همه خشم تو چراست
4 گر عتابی ز سر ناز برفت مرو از جای که صحبت برجاست
1 جانا لب تو پیشکش از ما چه ستاند اینک سر و زر نقد دگر تا چه ستاند
2 مائیم و دلی جوجو از اندیشهٔ عشقت عشقت به یکی جو چه دهد یا چه ستاند
3 عشق تو به منشور کهن جان ستد از من یارب چو شود تازه به طغرا چه ستاند
4 امروز جهان بستد و ما را غم این نیست ما را غم آن است که فردا چه ستاند
1 با یاد تو زهر بر شکر خندد با روی تو شام بر سحر خندد
2 درماه نو از چه روی میخندی کان روی به آفتاب برخندد
3 عاشق همه زهر خندد از عشقت گر عشق این است ازین بتر خندد
4 آنجا که تو تیر غمزه اندازی آفاق بر آهنین سپر خندد
1 هر که در عاشقی قدم نزده است بر دل از خون دیده نم نزده است
2 او چه داند که چیست حالت عشق که بر او عشق، تیر غم نزده است
3 عشق را مرتبت نداند آنک همه جز در وصال کم نزده است
4 دل و جان باخته است هر دو بهم گرچه با دلربای دم نزده است
1 دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند
2 لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
3 شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب گر دیده نهای هرگز کاتش گهر افشاند
4 از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
1 نگارینا به صحرا رو که صحرا حله میپوشد ز شادی ارغوان با گل شراب وصل مینوشد
2 به گل بلبل همی گوید که نرگس میکند شوخی مگر نرگس نمیداند که خون لاله میجوشد
3 چه پندم میدهد سوسن که گرد عشق کمتر گرد مگر سوسن نمیداند که عاشق پند ننیوشد
4 نثار باغ را گردون به دامن در همی پیچد گل اندر لکهٔ زمرد ز حجله رخ همی پوشد
1 ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
2 برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا
3 ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا
4 فلک موافقت من کبود درپوشید چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا
1 به یکی نامهٔ خودم دریاب به دو انگشت کاغذم دریاب
2 به فراقی که سوزدم کشتی به پیامی که سازدم دریاب
3 درد من بر طبیب عرض مکن تو مسیح منی خودم دریاب
4 کارم از دست شد ز دست فراق دست در دامنت زدم دریاب
1 یارب آن خال بر آن لب چه خوش است بر هلالش نقط از شب چه خوش است
2 دهنش حلقهٔ تنگ زره است نقطه بر حلقهٔ مرکب چه خوش است
3 مه سپر کرده و شب ماه سپر به سپر برزده کوکب چه خوش است
4 بر لبش خال ز گازم اثر است اثر گاز بر آن، لب چه خوش است