1 شکفت لاله ، تو زیغال بشکفان که همی ز پیش لاله به کف بر نهاده به زیغال
1 از عمر نمانده ست بر من مگر آمُرغ در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال
2 تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
3 ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی گواژه زده بر تو امن ریمن و محتال
1 گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
2 ای گلفروش ، گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر ، چه ستانی به سیم گل ؟
1 سرود گوی شد آن مرغک سرود سرای چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
2 همی چه گوید ؟ گوید که : عاشقا ، شبگیر بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
1 جوانی رفت و پنداری بخواهد کرد بدرودم بخواهم سوختن دانم که هم اینجا بپرهودم
2 به مدحت کردن مخلوق ، روح ِ خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم
1 هر چند در صناعت نقش و علوم شعر جز مر تو را روا نبود سرفراشتن
2 اوصاف خویشتن نتوانی به شعر گفت تمثال خویشتن نتوانی نگاشتن
1 آبی ، مگر چو من ز غم عشق زرد گشت از شاخ ، همچو چوک بیاویخت خویشتن
1 عَصیب و گُرده برون کن ، وزو زَوَنج نورد جگر بیاژن و آگنج ازو بسامان کن
2 بجوش گردن و بالان و زیره باکن از وی نمک بسای و گذر بر تَبَنْگوی نان کن
3 به گربه ده و به عَکّه سُپُرز وخیم همه و گر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن
4 وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون بوگان کن
1 فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
2 فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
3 فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا کآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین
4 ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین
1 نوروز و جهان چون بت نو آیین از لاله ، همه کوه بسته آذین