آن خوشه های رز از کسایی مروزی دیوان اشعار 13
1. آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه
گویی همی شبه به زمرد در اوژنند
...
1. آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه
گویی همی شبه به زمرد در اوژنند
...
1. به وقت دولت سامانیان و بلعمیان
چنین نبود جهان با نهاد و سامان بود
...
1. صبح آمد و علامت مصقول بر کشید
وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید
...
1. بگشای چشم و ، ژرف نگه کن به شنبلید
تابان به سان گوهر ، اندر میان خوید
...
1. کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید
...
1. دو دیدهٔ من و از دیده اشک دیدهٔ من
میان دیده و مژگان ستاره وار پدید
...
1. زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید
باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
...
1. از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
...
1. نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آب داده و یاقوت آبدار
...
1. دانم که هیچ کس نکند مرثیت مرا
دانم که مرده بر دل میراثخوار ، خوار
...
1. میانهٔ دل من صورت تو بیخ زده ست
چو مُهر کش نتوان باز کندن از دیوار
...
1. مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
...