1 نوروز و جهان چون بت نو آیین از لاله ، همه کوه بسته آذین
1 دانم که هیچ کس نکند مرثیت مرا دانم که مرده بر دل میراثخوار ، خوار
2 فرزند من یتیم و سر افکنده گرد کوی جامه وَسَخ گرفته و در خاک ، خاکسار
1 ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
2 زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند
1 گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت مردم کریم تر شود اندر نعیم گل
2 ای گلفروش ، گل چه فروشی برای سیم وز گل عزیزتر ، چه ستانی به سیم گل ؟
1 فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
2 فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
3 فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا کآفریدش خالق خلق آفرین از آفرین
4 ای نواصب ، گر ندانی فضل سرّ ذوالجلال آیت قربی نگه کن و آن ِ اصحاب الیمین
1 زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید
2 یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید
3 دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون رنگ به تیغ اندرون شاخ زد و آرمید
4 سرکش بربست رود باربدی زد سرود وز می سوری درود سوی بنفشه رسید
1 ای عمر خویش کرده به بیهودگی یله خشنود بندگان و خداوند با گله
2 ای خویشتن به جامهٔ نیکو فریفته وندر زیان همیشه تو را بانگ و مشغله
3 زان جامه یاد کن که بپوشی به روز مرگ کاو را نه بادبان و نه گوی و اَنگُله
1 کوی و جوی از تو کوثر و فردوس دل و جامه ز تو سیاه و سپید
2 رخ تو هست مایهٔ تو ، اگر مایهٔ گازران بود خورشید
1 ای برکشیده منظره و کاخ تا سهیل برده به برج گاو سر برج و کنگره
2 از پنجره تمام نگاه کن به بوستان کان خانهٔ مقام تو را نیست پنجره
3 باز شکار جوی هزیمت شد از شکار از کبر ننگرد به سوی کپک و کودره
1 تا تو آن خیش ببستی به سر اندر ، پسرا بر دلم گشت فزون از عدد ریشه ش ریش
2 ماهرویا ، به سر خویش ، تو آن خیش مبند نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟