1 چون سر من سپید دید بتم گفت تشبیه شیب و سخت عجب
2 گفت : موی سپید و روی سیاه همچو روز است در میانهٔ شب !
1 باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
2 آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا
3 کهسار چون زمرّد نقطه زده ز بُسَّد کز نعت او مُشَعبد حیران شده ست و شیدا
4 آبِ کبود بوده چون آینه زدوده صندل شده ست سوده کرده به می مُطرّا
1 به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت
2 وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی بدرّد ار به مَثَل آهنین بود هملخت
1 هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
2 بی گمان ، گفتن تو باز نماید که تو را به دل اندر غضب و دشمنی آل عباست
1 به نوبهار جهان تازه گشت و خرم گشت درخت سبز عَلَم گشت و خاک مُعْلَم گشت
2 نسیم نیمشبان جبرئیل گشت مگر که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت
1 جنازهٔ تو ندانم کدام حادثه بود که دیده ها همه مصقول کرد و رخ مجروح
2 از آب دیده چو طوفان نوح شد همه مرو جنازهٔ تو بر آن آب همچو کشتی نوح
1 نرگس نگر ، چگونه همی عاشقی کند بر چشمکان آن صنم خَلُّخی نژاد
2 گویی مگر کسی بشد ، از آب زعفران انگشت زرد کرد و به کافور بر نهاد
1 آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
1 نورد بودم ، تا ورد من مُورَّد بود برای ورد مرا ترک من همی پرورد
2 کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد
1 نانوردیم و خوار و این نه شگفت که بر ورد ِ خار نیست نورد
2 مردم اندر خور زمانه شده ست نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد