چون سر من سپید دید از کسایی مروزی دیوان اشعار 1
1. چون سر من سپید دید بتم
گفت تشبیه شیب و سخت عجب
...
1. چون سر من سپید دید بتم
گفت تشبیه شیب و سخت عجب
...
1. باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
...
1. به شاهراه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت
...
1. هیچ نپذیری چون ز آل نبی باشد مرد
زود بخروشی و گویی نه صواب است ، خطاست
...
1. به نوبهار جهان تازه گشت و خرم گشت
درخت سبز عَلَم گشت و خاک مُعْلَم گشت
...
1. جنازهٔ تو ندانم کدام حادثه بود
که دیده ها همه مصقول کرد و رخ مجروح
...
1. نرگس نگر ، چگونه همی عاشقی کند
بر چشمکان آن صنم خَلُّخی نژاد
...
1. آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
...
1. نورد بودم ، تا ورد من مُورَّد بود
برای ورد مرا ترک من همی پرورد
...
1. نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که بر ورد ِ خار نیست نورد
...
1. کمند زلف را ماند چو برهم بافتن گیرد
سپاه زنگ را ماند چو بر هم تاختن گیرد
...
1. ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی
هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
...