شاها بختت کشور اقبال گرفت از کلیم رباعی 73
1. شاها بختت کشور اقبال گرفت
تیغت ز عدو ملک سر و مال گرفت
...
1. شاها بختت کشور اقبال گرفت
تیغت ز عدو ملک سر و مال گرفت
...
1. عالم روشن ز شمع اقبالت باد
جمع آمده اجزای مه و سالت باد
...
1. نی از گریه است ضعف چشمم نه زدرد
این پرده بروی کار هجران آورد
...
1. ساز تو همیشه غم فزای دل بود
سرتاسر نغمه ات همه باطل بود
...
1. چون شمع خودم آتش پیراهن خویش
برقم اما فتاده در خرمن خویش
...
1. چون لاله خودیم آتش خرمن خویش
ما خود شده ایم خار پیراهن خویش
...
1. اجداد شه جهان همه تاج ورند
اولاد چو آفتاب عالی گهرند
...
1. شاه از حسب و نسب شه شاهانست
یک یک اجداد او سکندر شانست
...
1. دلخسته به پیش دادرس می آیم
آزرده ز گلشن بقفس می آیم
...
1. هم زلف پریشان تو بر گشته ز ما
هم عشوه پنهان تو برگشته ز ما
...
1. تا وزن شهنشاه ترازو کردست
شه گنج گهر بدامن او کردست
...