1 زنجیر عدالتت بعالم رقمی است فرمان بدر کردن هر جا ستمی است
2 آرایش روزگار امروز از دست بر روی زمانه زلف پرپیچ و خمیست
1 از معدلتت زمانه آگاه شده است زنجیر عدالتت ستمکاه شده است
2 از قلعه فانوس برون آمد شمع دست ظالم زبسکه کوتاه شده است
1 ای عارضه تو عمر کاه همه کس شام المت روز سیاه همه کس
2 تا درد ترا پیش مسیحا گویند دوشینه بچرخ رفت آه همه کس
1 دست هوسم را ز درم بیزاریست طبعم از فکر جمع سامان عاریست
2 چیزیکه توان گفت که دارم روزه است آنهم چو نکو بنگری از ناداریست
1 محسن دائم سرش در سینه زده از شنبه چرت تا به آدینه زده
2 با سجده ایزد آشنائیست سرش پیشانی او ز پینگی پینه زده
1 از حادثه دورتر بصد مرحله است آنکس که ستمکارتر از سلسله است
2 یکبار نشد خانه زنجیر خراب با آنکه تمام عمر در زلزله است
1 بنگی عربی سوار جمازه چرت از خویش سفر کند به اندازه چرت
2 هرگز نگسیخت چرتش از چرت دگر بستست ز تار مژه شیرازه چرت
1 برگرد تو ای قدوه نیکوکاران روزی دو سه تب گشت چو خدمتکاران
2 می خواست که از خلق خوشت آموزد راه روش سلوک با بیماران
1 از جلوه شاهدان فرخ پی فتح داد از پی هم ساقی دوران می فتح
2 تاریخ فتوحات شهنشاه جهان کلکم بنوشت (آمده فتح از پی فتح)
1 از باده گذشتیم بپاکان قسم است شستیم ز جام دست اگر جام جم است
2 توفیق ثبات هم خدا خواهد داد آری تاریخ (هم ثبات قدم) است