1 هر چند که مرد قول و فعلش تبه است برداشتن پرده ز کارش گنه است
2 رسوا شود آنکه می درد پرده خلق زر قلب در آید و محک روسیه است
1 از راز دو کون گر کس آگاه افتد چون جاده سر براه هر راه افتد
2 بیچاره به تنگنای دولت چه کند مانند شناوری که در چاه افتد
1 شیرینم و مغز سخنانم تلخ است عیش همه عالم از زبان تلخ است
2 منهم از خویش در عذابم که مدام از گفتن حرف حق دهانم تلخ است
1 خوبان که همی رمند ز افسون فلک رامند به بی تعینان بیشترک
2 در صید بتان جامه صیادی پوش پا تابه و گیوه و کلاه و کپنک
1 هنگام بهار سیر گلشن نکنیم تا بلبل را بخویش دشمن نکنیم
2 تا نستانیم رخصت از پروانه در خانه خود چراغ روشن نکنیم
1 پر داغ دل از جور جهانیست مرا از هر که نشان دهی نشانیست مرا
2 تنها نه همین ستم کش افلاکم هر ذره خاک آسمانیست مرا
1 برگشتن عمر را نمود آمدنت بسیار بکام شوق بود آمدنت
2 از آمدنت که نوبهار طربست دانی که چه بهتر است زود آمدنت
1 جا کرده اگر شاخ گلی در دل من تنگ آمده است از دل بیحاصل من
2 خاک که شدم که او سر از من نکشید از خاک چمن سرشته گوئی گل من
1 با عقده غم خوشم که کام دلم اوست اینجاست که هر چه حل شود مشکلم اوست
2 بی ناله دمی نیم که از خرمن عمر هر چیز بباد می دهد حاصلم اوست
1 تا تکلیف تو جا مهیا نکند در انجمن تو بوالهوس جا نکند
2 بیقدر منم که هر کجا بنشستم تا دل نخلد جای مرا وا نکند