1 ذاتت که زمجموعه گل منتخب است حرف تب و لرز او خطائی عجبست
2 کس موج محیط را نگوید لرز است کی گرمی خورشید جهانتاب تب است
1 اسبت که حنا زیب فزای تن اوست کوهیست که لاله زار در دامن اوست
2 نی نی غلطم که آسمان دگرست وز رنگ حنا شفق به پیرامن اوست
1 هر چند که مرد قول و فعلش تبه است برداشتن پرده ز کارش گنه است
2 رسوا شود آنکه می درد پرده خلق زر قلب در آید و محک روسیه است
1 تا تکلیف تو جا مهیا نکند در انجمن تو بوالهوس جا نکند
2 بیقدر منم که هر کجا بنشستم تا دل نخلد جای مرا وا نکند
1 برگشتن عمر را نمود آمدنت بسیار بکام شوق بود آمدنت
2 از آمدنت که نوبهار طربست دانی که چه بهتر است زود آمدنت
1 این روزی گرم حق تعالی است نه تب وین پرتو مهر لایزالی است نه تب
2 این گرمی صلح است نه افروزش خشم این طور معانی تجلی است نه تب
1 با آنکه پیاله گیر این بزم منم ممتاز بلطف ساقی انجمنم
2 گیرد هر کس از کف ساقی جامی گردد چو پیاله آب اندر دهنم
1 یارب دائم کمر بهمت بندی دست ستم فلک بقدرت بندی
2 زنجیر عدالتت بود پاینده این سلسله بر پای قیامت بندی
1 در معرکه این تفنگ فریادرس است خصم افکن و گرم خوی و آتش نفس است
2 موقوف اشاره ایست در کشتن خصم سویش نگهی ز گوشه چشم بسست
1 ای عارضه تو عمر کاه همه کس شام المت روز سیاه همه کس
2 تا درد ترا پیش مسیحا گویند دوشینه بچرخ رفت آه همه کس