پادشاه زمانه شاه جهان از کلیم قطعه 37
1. پادشاه زمانه شاه جهان
شد بعهدش شکفته گلشن عیش
1. پادشاه زمانه شاه جهان
شد بعهدش شکفته گلشن عیش
1. مردم دیده اقبال هنر، جعفرخان
که مدامش بکف بخت می کام بود
1. بچشم هوش درین پادشاه نامه نگر
که بزم و رزمش سرمشق پادشاهانست
1. پادشاها پایه تختت بود تاج سپهر
دولت گردون نگر کش یکسر و چار افسرست
1. دلا دیدیکه تیغ جور گردون
چه زخم منکری زد بر جگرها
1. داده حق سایه خود را دگر از نو خلفی
که توان دید درو فر فلک جاهی را
1. داد ایزد بپادشاه جهان
خلفی همچو مهر عالمتاب
1. غبار دیده بد رفته باد ازین درگاه
که سربلند و فلک دستگاه آمده است
1. خلف سلسله فضل باقلیم وجود
آمد و بدرقه اش سابقه لم یزلیست
1. شکر خدا را که یک توجه اقبال
زد دو گل فتح تازه بر دوران
1. جهان کرده سامان بزم نشاطی
که گلبانگ عیشش بگردون رسیده
1. لله الحمد که از پرتو خورشید قدم
سایه مرحمتی بر سر عالم آمد