1 در کف شاه جهان آن ثانی صاحبقران نیزه را بین جلوه گر چون برق لامع از سحاب
2 نی غلط گفتم، کفش خورشید اوج رفعتست نیزه زرین بود خط شعاع آفتاب
3 رمح او شمعست و مرغ روحها پروانه اش کانچه در شمع آتشست اندر سنان اوست آب
4 صفحه عمر عدو را خط کشد روز مصاف نیزه اش را خطی از بهر همین آمد خطاب
1 پرورده کدام بهارست این چمن کز بهر دیدنش نگه از هم کنیم وام
2 هر خط او چو خطه کشمیر دلفریب وز حلقه حروف براه نظاره دام
3 از دیدنش نظارگیان مست می شوند آن باده ایکه دایره ها را بود بجام
4 از بسکه دیده خیره شود در نظاره اش نتوان شناخت دیده کدامست و خط کدام
1 سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب چند روزی شد که تصدیع فراوان میکشم
2 آنچه از دست من آمد ز اشک سرخ و روی زرد پیش او هر لحظه نعمتهای الوان میکشم
3 تا نسوزد در دل من یادگار دوست را زاستخوان پیکان جانان را به دندان میکشم
4 تیغهای آبدارم هست از فوج سرشک لیک بر روی مرض از ضعف لرزان میکشم
1 نقشبند کارگاه صنع همچون زلف یار نقش پرگاری دگر بر روی کار آورده است
2 از بهار گلشن فردوس رنگین نسخه ای کاتب قدرت برای روزگار آورده است
3 نازم این زیبا مرقع را که چون روی بتان صفحه اش خطی بروی نوبهار آورده است
4 این مرقع نیست، غوصی کرده غواص قلم یکصدف لبریز در شاهوار آورده است
1 ایدل از گلشن امید گل عیش بچین روزگار طرب و عشرت جاوید آمد
2 بیش از آن روز که نوروز چمن عید کند بمشام همه بوی گل امید آمد
3 جشن و مأوای سلاطین جهان، شاه شجاع عالم افروزتر از کوکبه عید آمد
4 بسرا پرده ماه فلک پادشهی از پی ساز طرب موکب ناهید آمد
1 آیة الکرسی فلک خواند و دمید از روی صدق بر همین کرسی چو شاهنشاه بروی آرمید
2 وارث عالم شهنشاه زمان شاه جهان کایزدش زیبنده اورنگ شاهی آفرید
3 تا بروبد صحن بزمش پشت گردون خم گرفت تا بشوید پای تختش آب از گوهر چکید
4 تخت را باید که ناید بر زمین پا از نشاط برفراز خویش هرگز خسروی چون او ندید
1 شهنشاها دکن یک کف زمین است زمینداران او مانند انگشت
2 اگر با هم شوند انگشتها جمع به کوه دولتت نتوان زدن مشت
1 دارد آن عزت تفنگ ثانی صاحبقران کز شرف خاقان اگر باشد به دوشش میبرد
2 هیبتی دارد که با آن اختلاط دائمی ماشه میلرزد به خود تا سر به گوشش میبرد
1 تفنگ عدو سوز شاه جهان کزو عمر دشمن شود کاسته
2 رگ تیره ابریست پررعد و برق زرعد کف شاه برخاسته
1 بی نظیر این تفنگ شاه جهان همچو تیر قضا خطا نکند
2 می تواند سیاهی از مو برد کز بدن موی را جدا نکند