109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی

1 گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما

2 هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟ غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما

3 نیست خورشید اینکه صبح و شام بینی بر افق کف به لب می آورد دیگ فلک از جوش ما

4 بسکه غیر از غنچه اش حرفی زکس نشنیده ایم همچو گل لبریز رنگ و بوست دایم گوش ما

1 چشم بستن شمع‌سان بی‌تاب می‌سازد مرا ور به رخسارت گشایم آب می‌سازد مرا

2 آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی با وجود آنکه هردم آب می‌سازد مرا

3 صندل درد سرم، از درد می سامان مکن!‏ من که مخمورم شراب ناب می‌سازد مرا

4 گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی آسمان با سرکشی محراب می‌سازد مرا

1 نماید جلوهٔ عکسش ز بس بیتاب دریا را بلرزد عضو عضو از قطره چون سیماب دریا را

2 رسد فیض دگر زاهل نظر کامل عیاران را فلک سان محشر کوکب کند مهتاب دریا را

3 غبار آلوده سازد صحبت دیوانگان دل را مکدر می کند آمیزش سیلاب دریا را

4 صفای حسن ظاهر پاک گوهر را دهد زینت بود شور دگر در جلوهٔ مهتاب دریا را

1 لایق نبود کینهٔ چرخ اهل صفا را معذور توان داشتن این بی سر و پا را

2 دولت نتوان یافتن از پهلوی خست هرگز نکند کس به مگس صید هما را

3 صیقل زده تردستی ابرش ز بس امروز آیینهٔ گلشن ز صفا کرد هوا را

4 از بس نبرد راه به جایی چو شبیه است فریاد دلم طاعت ارباب ریا را

1 ترا محرومی ارزانی زآغوش تپیدن‌ها مرا صحرا به صحرا می‌برد جوش تپیدن‌ها

2 به جای شیر از طفلی ز بس خوناب غم خوردم مرا گهوارهٔ راحت شد آغوش تپیدن‌ها

3 چنان از شش جهت افشرد سختی‌های ایامم که رفتم چون رگ یاقوت از هوش تپیدن‌ها

4 بحمدالله که شد دردم دوای درد بی‌دردی نهد مرهم به نیش راحتم نوش تپیدن‌ها

1 بی درد بر کنار مریز آب دیده را در کار دل کن آن می صاف چکیده را

2 از فیض عشق همت والای ما بدوش بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را

3 در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است باشد شبیه غنچه دهان دریده را

4 زین آتشی که در جگر ماست از غمت بی آب کرده ایم عقیق مکیده را

1 نیست باکی زآتش سودا دل شوریده را کی هراس از برق باشد کشت آفت دیده را

2 تهمت آلود علایق چون شود عزلت گزین؟ گرد ره کی می نشیند دامن برچیده را؟

3 حلقه های دود آهم می شود قلاب دل در نظر آرم چو آن مژگان برگردیده را

4 کی شوم روشن سواد زلف او از دیدنی کس به یک خواندن نفهمد معنی پیچیده را

1 زبسکه کرده مکرر ثنای واجب را ز هم گسیخته تار نفس کواکب را

2 همین که بیم فتادن نباشد اقبال است به چشم کم منگر پستی مراتب را

3 چنین که جای کند تنگ هم به کلبهٔ دل عجب که راه برآمد بود مطالب را

4 کسی که با تو طریق مناسبت جوید برون کند زدل اندیشهٔ مناصب را

1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا

2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا

3 کی در حریم کعبهٔ مقصود ره دهد از خود برون نکرده تمنای او مرا

4 در حیرتم که جان به کجایش فدا کنم از بس گرفته شوق سراپای او مرا

1 رخی زآتش می رشک ایمن ست ترا چراغ بزم ز روی تو روشن است ترا

2 به پیچ و تاب اگر تن دهی چو جوهر تیغ همیشه پشت به دیوار آهن است ترا

3 به زور پستی فطرت فتاده ای به زمین فراز عرش وگرنه نشیمن است ترا

4 تهی ز خویش شدی گرچو کسوت فانوس فروغ شمع غباری به دامن است ترا

آثار جویای تبریزی

109 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جویای تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی