پرتو حسن زبس سوخته بال از جویای تبریزی غزل 13
1. پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما
سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
...
1. پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما
سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
...
1. شد بهار و بیخودیم از نشئهٔ جام هوا
توبهٔ ما را شکست امروز ابرام هوا
...
1. مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما
یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
...
1. تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
...
1. قانع شده ست دل به تمنای او مرا
در سر بس است شورش سودای او مرا
...
1. سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما
نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما
...
1. ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا
شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا
...
1. برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا
دل شکستن داده پهلو تند فریاد مرا
...
1. تا گشته است پای خم آرامگاه ما
گردیده است کوه بدخشان پناه ما
...
1. گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما
همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما
...
1. ما راست ای سرآمد لیلی نگاهها
از هر نگه به وادی وصل تو راهها
...
1. زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها
نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها
...