1 زاهل شر جامی اگر صد زخم بر جان آیدت جز دعای خیرشان حرفی مده از دل برون
2 از نبی نامد چو بر درج گهر سنگین رسید جز صدای اهد قومی انهم لا یعلمون
1 دیده درد دیده را گفتند حالت امروز هیچ خوشتر هست
2 گفت آری خوشم ولی هر دم رنجه می داردم عیادت دست
1 کلامت بس دقیق افتاد کلا که در دقت ز مو فرقش توان کرد
2 لطافت در سخنهای لطیفت سرت کالماء او کاللون فی الورد
1 دی حاسد کم موی ز اشعار افاضل میخواند قصاید چه مسجع چه مرصع
2 گفتم که کند باب هنر قرع بدینسان برداشت به دعوی سر و گفتا أنا اقرع
1 ای سفله بس که گفته تو خنده آورد خوانند مردمان پی دفع ملالتش
2 گفتی بود جزالت شعرم چنانکه آب خواهد فرو رود به زمین از خجالتش
3 آری به هر که شعر بری لت بود جزاش کو شعر کس که باشد ازینسان جزا لتش
1 تازی سوار مجنون ملک سخن گرفته در نکته های تازی با وی سخن ندارم
2 لیکن به گاه جولان میدان فارسی را مجنون دیگر آمد انگشت نی سوارم
1 فرزند ظهیرالدین پنجم ز محرم در منتصف ظهر شد آرام دل ما
2 جز «ذلک عیسی » نشد از غیب اشارت جستیم چو نامش ز رقم نامه اسما
3 ملفوظ ز عیسی چو شمارند نه مکتوب تاریخ ولادت بودش «ذلک عیسا»
1 نور دیده ظهیر دین که فتاد دادن و بردنش به هم نزدیک
2 بود برقی ز آسمان کرم زادن و مردنش به هم نزدیک
1 خوشنویسی چو عارض خوبان سخنم را به خط خوب آراست
2 لیک در هر غزل به سهو قلم گاه چیزی فزود و گاهی کاست
3 کردم اصلاح آن من از خط خویش گر چه نامد چنانچه دل می خواست
4 هر چه او کرده بود با سخنم با خط او قصور کردم راست
1 به کلک فلان خوشنویس شعر مرا نزد رقم که نه هر بیت شد به زخمی خاص
2 کنون من از پی اصلاح شعر بر خط او قلمتراش کشیدم که «الجروح قصاص »