1 به صحرا دید ماری آن مخنث که از مردی نبودش هیچ رنگی
2 ز بیم مار می لرزید و می گفت که اینک مار کو مردی و سنگی
1 رنج بیگانه در سفر بردن زآشنای وطن بسی بهتر
2 زیستن چون به کام خصم بود مردن از زیستن بسی بهتر
1 نور دیده ظهیر دین که فتاد دادن و بردنش به هم نزدیک
2 بود برقی ز آسمان کرم زادن و مردنش به هم نزدیک
1 فرزند ظهیرالدین پنجم ز محرم در منتصف ظهر شد آرام دل ما
2 جز «ذلک عیسی » نشد از غیب اشارت جستیم چو نامش ز رقم نامه اسما
3 ملفوظ ز عیسی چو شمارند نه مکتوب تاریخ ولادت بودش «ذلک عیسا»
1 چو گشت این قصب جامه یعنی که خامه به تسوید این نسخه خوش مشرف
2 به لحن صریر این صدا آمد از وی که نعم المؤلف و نعم المؤلف
1 پشت و پهلویی رساند از خوان شه دهدار و گفت خصم گو دندان مزن گر نیک یا بد می خورم
2 اجره حمالی پشت است این پهلو مرا لقمه ای گر می خورم از پهلوی خود می خورم
1 خوش آمد صحبت احباب جامی ولیکن ترک صحبت زان به آمد
2 طراز کسوت صحبت درین بزم وجدت الناس اخبر تقله آمد
1 دی حاسد کم موی ز اشعار افاضل میخواند قصاید چه مسجع چه مرصع
2 گفتم که کند باب هنر قرع بدینسان برداشت به دعوی سر و گفتا أنا اقرع
1 کنم حرفی ز حکمت بر تو املا که شاید گر به آب زر نویسی
2 به زهر خویش اگر دست آوری به که از شهد کسان انگشت لیسی
1 دی فرستاد قطعه ای سوی من نکته دانی ز زمره فضلا
2 کرده لفظی سه چار ازان به دو نیم تا کند عاجز از جواب مرا
3 گفتم اندر جواب او کای مف . . . . . . خر خلق خدا و قاضی حا . . .
4 . . . جت اصحاب متصف به فضی . . . . . . لت بسیار خواهمت به دعا