1 دست در تن تن بسیار مزن ای مطرب رونقی می دهش از شعر نکو گفتاری
2 جان این تن تن بیهوده تو شعر خوش است هست هر تن که در او جان نبود مرداری
1 چو گشت این قصب جامه یعنی که خامه به تسوید این نسخه خوش مشرف
2 به لحن صریر این صدا آمد از وی که نعم المؤلف و نعم المؤلف
1 هرکه خواهد که در زمانه به جود به صد آوازه نامزد گردد
2 گو دو کف صفر کن به بخشش مال که یکی از دو صفر صد گردد
1 به نان خشک کاوردی به پیشم چرا باشی به جود خویش غره
2 کماج خیمه را ماند که نتوان ز وی کندن به دندان نیم ذره
3 چو نان تو ز چوب آمد چه بودی که بودی زآهنم دندان چو اره
1 خواجه آورد بهر سفره ما پشت آن یک دو گوسفند که کشت
2 لیکن از دست نخوت جودش نشد آلوده ام به آن انگشت
3 هست ازان با خودش تصور آن که به حاتم همی رسد به دو پشت
1 پشت و پهلویی رساند از خوان شه دهدار و گفت خصم گو دندان مزن گر نیک یا بد می خورم
2 اجره حمالی پشت است این پهلو مرا لقمه ای گر می خورم از پهلوی خود می خورم
1 به دهدار گفتم که بردار بخش ازان صره کز وی سر افراشتم
2 ز انصاف دم زد کزان بخش من همان بس که در راه برداشتم
1 خواجه دارد اشتری و خیمه ای در سفر راضی به قوت لایموت
2 اشتری چون عنکبوت از لاغری خیمه بالایش کبیت العنکبوت
1 می گفت دی خطیب که خواهم نشان شاه تا اسب من ز ایلچیان کم کشد گزند
2 گفتم فروش اسب و بخر بهر خود خری زیرا که هست بهر خطابت خری پسند
1 دی به حمام اندرون از فرق آن مه سرتراش جمع می کرد آنچه می افکند در یک کاسه آب
2 بعد ازان کیسه به کف دلاک بر وی دست یافت کیسه می مالید بر سیمین تنش با صد شتاب
3 هردو چون از خدمت آن فرق و تن فارغ شدند آن به کاسه مشک تر برد این به کیسه سیم ناب