خوش آنکه روی توبینم در اضطراب شوم از جامی غزل 334
1. خوش آنکه روی توبینم در اضطراب شوم
چو ذره رقص کنان محو آفتاب شوم
...
1. خوش آنکه روی توبینم در اضطراب شوم
چو ذره رقص کنان محو آفتاب شوم
...
1. به دل دردی عجب دارم نمیدانم که چون گریم
دلا خون شو که تا بر درد خود یک لحظه خون گریم
...
1. یار ما یار دگر کرد چه تدبیر کنیم
قصه مشکل خود پیش که تقریر کنیم
...
1. برخیز تا به عزم تماشا برون رویم
از تنگنای شهر به صحرا برون رویم
...
1. بی رخت چون به چمن راه کنم
سوی گل بنگرم و آه کنم
...
1. هر چند جز فریب و فسونت نیافتم
یکدم ز جان خویش برونت نیافتم
...
1. چاره عشق تو صبر است ندانم چه کنم
گر توانم بکنم ور نتوانم چه کنم
...
1. ز هجران مرده ام جانا نپنداری که جان دارم
به مضراب غمت چون چنگ بی جان این فغان دارم
...
1. یار نی روی به گلشن چه کنم
جلوه سوری و سوسن چه کنم
...
1. مهر رخسار تو دارم که جفای تو کشم
لطف بالای تو بینم که بلای تو کشم
...
1. از در صومعه آن به که قدم بازکشیم
خرقه ها در نظر شاهد طناز کشیم
...
1. در ره تو ز دیده پا کردم
خاک پایت به دیده جا کردم
...