1 چون باز سفیده دم درین باغ بنشست بر آشیانه زاغ
2 زاغان سیه ز سهم آن باز کردند ز آشیانه پرواز
3 شد قیس چو باز صبحدم خیز مقراض دو پا به ره بری تیز
4 چون از ره حی برید لختی ناگاه پدید شد درختی
1 شرط است وفا به عهد کردن در پاس عهود جهد کردن
2 سفری که ازین بلند مهد است یک نکته ازان وفا به عهد است
3 آنست همیشه مرد را جهد کاید بیرون ز عهده عهد
4 مجنون که وفا به عهد می کرد در رفتن کعبه جهد می کرد
1 خوش نغمه مغنی حجازی این نغمه زند به پرده سازی
2 کز کعبه چو بازگشت مجنون با شوقی از آنچه بود افزون
3 محمل به دیار لیلی افکند سررشته وصل یافت پیوند
4 آمد شد پیش ساخت پیشه جویان وصال او همیشه
1 مجنون چو به حکم آن دل افروز محروم شد از زیارت روز
2 تا روز غمش به شب رسدی صد ره جانش به لب رسیدی
3 شبها به لباس شبروانه گشتی به ره طلب روانه
4 منزل به دیار یار کردی وانجا همه شب قرار کردی
1 همسایه لیلی آن جمیله می بود زنی نه زان قبیله
2 از کربت غربتش درون ریش وز محنت بیوگی غم اندیش
3 برداشته شوهر از سرش پای وز وی دو یتیم مانده بر جای
4 بودند به هم غریب و مهجور هم معده گرسنه هم بدن عور
1 چون مانع دل رمیده مجنون از صحبت آن نگار موزون
2 یعنی پدر بزرگوارش آن در همه فن بزرگ کارش
3 سوگند که خورده بود از اول از قصه بیوه شد مسجل
4 برخاست به مقتضای سوگند محمل به در خلیفه افکند
1 مشاطه این عروس طناز مشاطگی اینچنین کند ساز
2 کان پی سپر سپاه اندوه در سیل بلا ستاده چون کوه
3 سرگشته چو گردباد در دشت با باد به سان گرد می گشت
4 چون ماند برون ز کوی لیلی جانی پر از آرزوی لیلی
1 آن دور ز راه و رسم مردم ره کرده به رسم مردمی گم
2 آن در تن او به جای دل سنگ از وی تا دل هزار فرسنگ
3 مطموره نشین چاه غفلت طیاره سوار راه غفلت
4 از تیرگی درون خود غرق در آب سیاه پای تا فرق
1 سوداگر چین این صحیفه این نافه برون دهد ز نیفه
2 کان دم که ز گریه چشم مجنون دور از لیلی نشست در خون
3 نومیدی دیدن جمالش گرداند از آنچه بود حالش
4 ناقه ز حریم حی برون راند وز خاک قبیله دامن افشاند