1 محمل بند عروس این راز آهنگ حدی چنین کند ساز
2 کز بر عرب یکی عرابی مقبول خرد به خرده یابی
3 در عرصه عشق پاکبازی در نکته شعر سحر سازی
4 آواز خوشش مهیج شوق چاک افکن جیب صاحب ذوق
1 مستیش ز باده بود نز جام از جام رمیده شد سرانجام
2 بشکفت به بوستان رازش گلهای حقیقت از مجازش
3 چشمه ز شکاف سنگ جوشید دریا شد و سنگ را بپوشید
4 لیلی طلبی او در این جوش بر شاهد عشق بود روپوش
1 دردانه فروش درج این درج این گوهر حرف را کند خرج
2 کان از صدف شرف مهین در وان نه صدف از فروغ او پر
3 آن بانوی حجله نکویی وان بانی کاخ خوبرویی
4 آن ماه فلک حصاری از وی وان پر مه و خور عماری از وی
1 رامشگر این ترانه خوش دستان زن این سرود دلکش
2 بر عود سخن چنین کشد تار کان مانده به چنگ غم گرفتار
3 چون شادی کاسه اش ز سر رفت وان خرمیش ز دل به در رفت
4 با محنت دوری خود افتاد با رنج صبوری خود افتاد
1 لیلی چو ز داغ مرگ مجنون چون لاله نشست غرقه در خون
2 شد عرصه دهر بر دلش تنگ زد ساغر عیش خویش بر سنگ
3 افتاد در آن کشاکش درد از راحت خواب و لذت خورد
4 تابنده مهش ز تاب خود رفت نورسته گلش ز آب خود رفت
1 فهرست نویس این جریده بر خاتمت این رقم کشیده
2 کان اعرابی حریف موزون چون شد فارغ ز دفن مجنون
3 بر آهویی تک جمازه بنشست احرام حریم یار او بست
4 می شد دل و جان درد پرورد تا پی به دیار لیلی آورد
1 نی باد و ز باد گرم روتر نی سیل و ز سیل تیزدوتر
2 ننهاده هنوز چشم بر هم پیوست چو کعبه رو به زمزم
3 دامن ز غبار ره برافشاند اشتر به کنار چشمه خواباند
4 چون خضر به چشمه سار پیوست خورد آبی و خضروار بنشست
1 از فضل و ادب دهد قبولت دارد نگه از ره فضولت
2 شغلی که نباید و نشاید از پاکی جوهرت نیاید
3 در کسب کمال بایدت جهد در به طلبی به سر بری عهد
4 گرداب طلب وسیع دور است دریای علوم دور غور است
1 چون از نفس خزان درختان گشتند به باد داده رختان
2 از خلعت سبز عور ماندند وز برگ و بهار دور ماندند
3 گلزار ز هر گل و گیاهی شد رنگرزانه کارگاهی
4 بنمود هزار رنگ بی قیل صباغ فلک ز یک خم نیل
1 گیتی که نشیمن زوال است آسوده دلی در او محال است
2 ماتمکده ایست تیره و تنگ در وی ز وفا نه بوی نی رنگ
3 هر گل که برآید از گل او چاک است ز خار غم دل او
4 هر لاله که بردمد ز باغش باشد ز فنا به سینه داغش