چمن پیرای باغ این حکایت از جامی هفت اورنگ 47
1. چمن پیرای باغ این حکایت
چنین کرد از کهن پیران روایت
1. چمن پیرای باغ این حکایت
چنین کرد از کهن پیران روایت
1. شبانگه کز سواد شعر گلریز
فلک شد نوعروس عشوه انگیز
1. چو با آن کشته سودای یوسف
ز حد بگذشت استغنای یوسف
1. چنین گویند معماران این کاخ
که چون شد بر عمارت دایه گستاخ
1. چو شد خانه تمام از سعی استاد
به تزیینش زلیخا دست بگشاد
1. سخن پرداز این کاشانه راز
چنین بیرون دهد از پرده آواز
1. چنین زد خانه نقش این فسانه
که چون یوسف برون آمد ز خانه
1. چو یوسف را گرفت آن مرد سرهنگ
به محنتگاه زندان کرد آهنگ
1. نسازد عشق را کنج سلامت
خوشا رسوایی و کوی ملامت
1. چو کالا را شود جوینده بسیار
فزون گردد بدان میل خریدار
1. چو از دستان آن ببریده دستان
همه از خودپرستی بت پرستان