1 نسازد عشق را کنج سلامت خوشا رسوایی و کوی ملامت
2 غم عشق از ملامت تازه گردد وز این غوغا بلند آوازه گردد
3 ملامت شحنه بازار عشق است ملامت صیقل زنگار عشق است
4 ملامت های عشق از هر کرانه بود کاهل تنان را تازیانه
1 زلیخا با غم با این درازی چو دید از دایه رحم چاره سازی
2 بگفت ای از تو صد یاریم بوده به هر کاری هواداریم بوده
3 مرا یک بار دیگر یاریی کن ز غمخواریم بین غمخواریی کن
4 قدم از تارک من کن به سویش زبان من شو و از من بگویش
1 چو با آن کشته سودای یوسف ز حد بگذشت استغنای یوسف
2 شبی در کنج خلوت دایه را خواند به صد مهرش به پیش خویش بنشاند
3 بدو گفت ای توانبخش تن من چراغ افروز جان روشن من
4 گر از جان دم زنم پرورده توست ور از تن شیر رحمت خورده توست
1 چو دایه با زلیخا این خبر گفت ز گفت او چو زلف خود برآشفت
2 به رخسار از مژه خون جگر ریخت ز بادام سیه عناب تر ریخت
3 خرامان ساخت سرو راستین را به سر سایه فکند آن نازنین را
4 بدو گفت ای سر من خاک پایت سرم خالی مبادا از هوایت
1 چو بندد بیدلی دل در نگاری نگیرد کار او هرگز قراری
2 اگر نبود به کف نقد وصالش به نسیه عشق بازد با خیالش
3 ولی خونش بود از دل چکیده که افتد کار وی از دل به دیده
4 چو یابد بهره چشم اشکبارش فتد اندیشه بوس و کنارش
1 چه خوش وقتی و خرم روزگاری که یاری بر خورد از وصل یاری
2 برافروزد چراغ آشنایی رهایی یابد از داغ جدایی
3 چو یوسف شد به خوبی گرم بازار شدندش مصریان یکسر خریدار
4 به هر چیزی که هر کس دسترس داشت در آن بازار بیع او هوس داشت
1 سخن پرداز این کاشانه راز چنین بیرون دهد از پرده آواز
2 که چون نوبت به هفتم خانه افتاد زلیخا را ز جان برخاست فریاد
3 که ای یوسف به چشم من قدم نه ز رحمت پا درین روشن حرم نه
4 در آن خرم حرم کردش نشیمن به زنجیر زرش زد قفل آهن
1 خوش آن بیدل که دولتیار گردد به گرد خاطر دلدار گردد
2 برون آید تمام از خواهش خویش دهد در خواهش او کاهش خویش
3 چو خواهد جان روانی بر لب آرد ببوسد خاک او و جان سپارد
4 چو جوید دل کند دل را ز غم خون دهد در دم ز راه دیده بیرون
1 چو دولت گیر شد دام زلیخا فلک زد سکه بر نام زلیخا
2 نظر از آرزوهای جهان بست به خدمتگاری یوسف میان بست
3 ز زرکش جامه های خز و دیبا به قدش همچو قدش چست و زیبا
4 مذهب تاج ها زرین کمرها مرصع هر یک از رخشان گهرها
1 چنین گویند معماران این کاخ که چون شد بر عمارت دایه گستاخ
2 به دست آورد استادی هنر کیش به هر انگشت دستش صد هنر بیش
3 به رسم هندسی کارآزمایی قوانین رصد را رهنمایی
4 ز تشکیلش مجسطی سخت آسان ز تشکیک وی اقلیدس هراسان