آثار جامی

صفحه 7 از 8
8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / یوسف و زلیخا در هفت اورنگ

یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی

1 زهی حسرت که ناگه نیکبختی کشد تا پیشگاه وصل رختی

2 کشیده شاهد دولت در آغوش کند اندوه هجران را فراموش

3 ندیده خاطرش از غم غباری به شادی بگذراند روزگاری

4 ز ناگه باد ادباری برآید سموم هجر را کاری برآید

1 درین فیروزه کاخ دیر بنیاد عجب غافل نهاد است آدمیزاد

2 نباشد دأب او نعمت شناسی نداند طبع او جز ناسپاسی

3 به نعمت گر چه عمری بگذراند نداند قدر آن تا در نماند

4 بسا عاشق که بر هجران دلیر است به آن پندار کز معشوق سیر است

1 دلی کز دلبری ناشاد باشد ز هر شادی و غم آزاد باشد

2 غم دیگر نگیرد دامن او نگردد شادیی پیرامن او

3 اگر گردد جهان دریای اندوه برآرد موجهای غصه چون کوه

4 ازان نم دامن او تر نگردد ز اندوهی که دارد برنگردد

1 زلیخا را ز تنهایی چو جان کاست به راه یوسف از نی خانه ای خواست

2 بدو کردند نی بستی حواله چو موسیقار پر فریاد و ناله

3 چو کردی از جدایی ناله آغاز جدا برخاستی از هر نی آواز

4 چو از هجر آتش اندر وی گرفتی ز آهش شعله در هر نی گرفتی

1 ازان خوشتر چه باشد پیش عاشق که گردد یار نیک اندیش عاشق

2 به خلوتگاه رازش بار یابد ز بارش سینه بی آزار یابد

3 به پیش او نشیند راز گوید حکایت های دیرین باز گوید

4 ز غوغای سپه چون رست یوسف به خلوتگاه خود بنشست یوسف

1 شب آمد عاشقان را پرده راز شب آمد بی دلان را غصه پرداز

2 توان بس کار در شبگیر کردن که روزش کم توان تدبیر کردن

3 زلیخا چون غم شب بگذرانید نه غم بل ماتم شب بگذرانید

4 بلا و محنت روز آمدش پیش صد اندوه جگرسوز آمدش پیش

1 چو فرمان یافت یوسف از خداوند که بندد با زلیخا عقد پیوند

2 اساس انداخت جشنی خسروانه نهاد اسباب جشن اندر میانه

3 شه مصر و سران ملک را خواند به تخت عز و صدر جاه بنشاند

4 به قانون خلیل و دین یعقوب بر آیین جمیل و صورت خوب

1 ز مادر هر که دولتمند زاید فروغ دولتش ظلمت زداید

2 به خارستان رود گلزار گردد گل از وی نافه تاتار گردد

3 چو ابر ار بگذرد بر تشنه کشتی شود از مقدمش خرم بهشتی

4 چو باد ار در رود در تازه باغی فروزد از رخ هر گل چراغی

1 درین دیر کهن رسمیست دیرین که بی تلخی نباشد عیش شیرین

2 خورد نه ماه طفلی در رحم خون که آید با رخی چون ماه بیرون

3 بسا سختی که بیند لعل در سنگ که خورشید درخشانش دهد رنگ

4 شب یوسف چو بگذشت از درازی طلوع صبح کردش کارسازی

1 چو باشد خوشه خشک و گاو لاغر بود از سال تنگت قصه آور

2 نخستین سال های هفتگانه بود باران و آب و کشت و دانه

3 همه عالم ز نعمت پر برآید وز آن پس هفت سال دیگر آید

4 که نعمت های پیشین خورده گردد ز تنگی جان خلق آزرده گردد

آثار جامی

8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.