1 چو شد خانه تمام از سعی استاد به تزیینش زلیخا دست بگشاد
2 زمین آراست از فرش حریرش جمال افزود از زرین سریرش
3 قنادیل گهر پیوندش آویخت ریاحین بهر عطرش در هم آمیخت
4 همه بایستنیها ساخت آنجا بساط خرمی انداخت آنجا
1 سخن پرداز این شیرین فسانه چنین آرد فسانه در میانه
2 که پیش از وصل یوسف بود روزی زلیخا را عجب دردی و سوزی
3 ز دل صبر و ز تن آرام رفته شکیب از جان عم فرجام رفت
4 نه در خانه به کاری بند گشتی نه بر بیرون به کس خرسند گشتی
1 چمن پیرای باغ این حکایت چنین کرد از کهن پیران روایت
2 که چون یوسف ز لبهای شکر خا فشاند این تازه شکر بر زلیخا
3 زلیخا داشت باغی و چه باغی کزان بر دل ارم را بود داغی
4 به گردش ز آب و گل سوری کشیده گل سوری ز اطرافش دمیده
1 چو یوسف را گرفت آن مرد سرهنگ به محنتگاه زندان کرد آهنگ
2 به تنگ آمد دل یوسف ازان درد نهان روی دعا در آسمان کرد
3 که ای دانا به اسرار نهانی تو را باشد مسلم راز دانی
4 دروغ از راست پیش توست ممتاز که داند جز تو کردن کشف این راز
1 زلیخا را چو دایه آنچنان دید ز دیده اشکریزان حال پرسید
2 که ای چشمم به دیدار تو روشن دلم از عکس رخسار تو گلشن
3 دلت پر رنج و جانت پر ملال است نمی دانم تو را اکنون چه حال است
4 تو را آرام جان پیوسته در پیش چه می سوزی ز بی آرامی خویش
1 نه تنها عشق از دیدار خیزد بسا کین دولت از گفتار خیزد
2 درآید جلوه حسن از ره گوش ز جان آرام برباید ز دل هوش
3 ندارد بیش ازین دلاله کاری که گوید قصه زیبانگاری
4 ز دیدن هیچ اثر نی در میانه کند عاشق کسان را غایبانه
1 شبانگه کز سواد شعر گلریز فلک شد نوعروس عشوه انگیز
2 ز پروین گوش را عقد گهر بست گرفت از مه صقیل آیینه در دست
3 کنیزان جلوه گر در حله ناز همه دستانسرای و عشوه پرداز
4 به گرد تخت یوسف صف کشیدند فسون دلبری بر وی دمیدند
1 نسازد عشق را کنج سلامت خوشا رسوایی و کوی ملامت
2 غم عشق از ملامت تازه گردد وز این غوغا بلند آوازه گردد
3 ملامت شحنه بازار عشق است ملامت صیقل زنگار عشق است
4 ملامت های عشق از هر کرانه بود کاهل تنان را تازیانه
1 چو از دستان آن ببریده دستان همه از خودپرستی بت پرستان
2 دل یوسف نگشت از عصمت خویش بسی از پیشتر شد عصمتش بیش
3 همه خفاش آن خورشید گشتند ز نور قرب وی نومید گشتند
4 زلیخا را غبارانگیز کردند به زندان کردن او تیز کردند
1 نداند عاشق بیدل قناعت فزاید حرص وی ساعت به ساعت
2 دو دم نبود به یک مطلوبش آرام به هر دم در طلب برتر نهد گام
3 چو یابد بوی گل خواهد که بیند چو بیند روی گل خواهد که چیند
4 زلیخا کرد بعد از ره نشینی هوای دولت دیدار بینی