آثار جامی

صفحه 3 از 8
8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / یوسف و زلیخا در هفت اورنگ

یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی

1 فغان زین چرخ دولابی که هر روز به چاهی افکند ماهی دل افروز

2 غزالی در ریاض جان چرنده نهد در پنجه گرگ درنده

3 چو یوسف را به آن گرگان سپردند فلک گفتا که گرگان بره بردند

4 به چشمان پدر تا می نمودند ز یکدیگر به مهرش می ربودند

1 عزیز مصر چون آن مژده بشنید جهان را بر مراد خویشتن دید

2 منادی کرد تا از کشور مصر برون آیند یکسر لشکر مصر

3 ز اسباب تجمل هر چه دارند همه در معرض عرض اندر آرند

4 برون آمد سپاهی پای تا فوق شده در زیر و زر و گهر غرق

1 دبیر خامه ز استاد کهن زاد درین نامه چنین داد سخن داد

2 که چون یوسف به خوبی سربرافراخت دل یعقوب را مشعوف خود ساخت

3 به سان مردمش در دیده بنشست ز فرزندان دیگر دیده بربست

4 گرفتی با وی آنسان لطفها پیش که بر وی رشکشان هر دم شدی بیش

1 چو از مصر آمد آن مرد خردمند که از جان زلیخا بگسلد بند

2 خبرهای خوش آورد از عزیزش تهی از خویش و پر کرد از عزیزش

3 گل بختش شگفتن کرد آغاز همای دولتش آمد به پرواز

4 ز خوابی بندها بر کارش افتاد خیالی آمد و آن بند بگشاد

1 خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق ز کار عالمش غافل کند عشق

2 در او رخشنده برقی برفروزد که صبر و هوش را خرمن بسوزد

3 نماند در وی اندوه سلامت شود کاهی بر او کوه ملامت

4 چنان جانش ملامت کیش گردد که عشقش از ملامت بیش گردد

1 چو مالک را برون از دست رنجی فرو شد پای ازان سودا به گنجی

2 نمی آمد به روی آن دلارای در آن ره بر زمین از شادیش پای

3 به بویش جان همی پرورد و می رفت دو منزل را یکی می کرد و می رفت

4 به مصر آمد چو نزدیک از ره دور میان مصریان شد قصه مشهور

1 به دارالملک گیتی شهریاران به تخت شهریاری تاجداران

2 به دل داغ تمنای تو دارند به سینه تخم سودای تو کارند

3 به سوی ما به امید قبولی رسیده ست اینک از هر یک رسولی

4 بگویم داستان هر رسولت ببینم تا که می افتد قبولت

1 چه خوش وقتی و خرم روزگاری که یاری بر خورد از وصل یاری

2 برافروزد چراغ آشنایی رهایی یابد از داغ جدایی

3 چو یوسف شد به خوبی گرم بازار شدندش مصریان یکسر خریدار

4 به هر چیزی که هر کس دسترس داشت در آن بازار بیع او هوس داشت

1 جوانمردان که از خود رستگانند به کنج بیخودی بنشستگانند

2 ز قید طبع و کید نفس پاکند به راه درد و کوی عشق خاکند

3 نه زیشان بر دل مردم غباری نه از مردم بر ایشان هیچ باری

4 به ناسازی عالم سازگارند به هر باری که آید بردبارند

1 به چارم روز موعود یوسف خور چو زد از ساحل نیل فلک سر

2 به یوسف گفت مالک کای دلارای تو همچون خود کنار نیل کن جای

3 ز خود کن گرد ره را شست و شویی ز خاکت نیل را ده آبرویی

4 به حکم مالک آن خورشید تابان به سوی نیل شد حالی تابان

آثار جامی

8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.