پس از پیری و عجز و ناتوانی از جامی هفت اورنگ 13
1. پس از پیری و عجز و ناتوانی
چو بازش تازه شد عهد جوانی
...
1. پس از پیری و عجز و ناتوانی
چو بازش تازه شد عهد جوانی
...
1. گهر سنجان دریای معانی
ورق خوانان وحی آسمانی
...
1. درین نوبتگه صورت پرستی
زند هر کس به نوبت کوس هستی
...
1. چنین گفت آن سخندان سخن سنج
که در گنجینه بودش از سخن گنج
...
1. ز کنگردار کاخ شهریاری
چو حارس دیده شکل کوکناری
...
1. سحر چون زاغ شب پرواز برداشت
خروس صبحگاه آواز برداشت
...
1. کمان عشق هر جا افکند تیر
سپر داری نباشد کار تدبیر
...
1. خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق
ز کار عالمش غافل کند عشق
...
1. بیا ای عشق پر افسون و نیرنگ
که باشد کار تو گه صلح و گه جنگ
...
1. به دارالملک گیتی شهریاران
به تخت شهریاری تاجداران
...
1. زلیخا داشت از دل بر جگر داغ
ز نومیدی فزودش داغ بر داغ
...