آثار جامی

صفحه 2 از 8
8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / یوسف و زلیخا در هفت اورنگ

یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی

1 به نام آن که نامش حرز جانهاست ثنایش جوهر تیغ زبانهاست

2 زبان در کام کام از نام او یافت نم از سرچشمه انعام او یافت

3 خرد را زو نموده دمبدم روی هزاران نکته باریک چون موی

4 پی آن مو زبان را شانه کرده ز دندان شانه را دندانه کرده

1 کتاب فقر را دیباچه راست سواد نوک کلک خواجه ماست

2 کسی چون او به لوح ارجمندان نزد نقش بدیع نقشبندان

3 چو فقر اندر قبای شاهی آمد به تدبیر عبیداللهی آمد

4 به فقر آن را که لطفش آشنا کرد به بر گر خرقه ای بودش قبا کرد

1 پس از پیری و عجز و ناتوانی چو بازش تازه شد عهد جوانی

2 بجز راه وفا و عشق نسپرد بر آن زاد و بر آن بود و بر آن مرد

3 درین نامه سخن رانم ز هر یک به خامه گوهر افشانم ز هر یک

4 به هر نقدی کز ایشان خرج سازم ز حکمت تازه گنجی درج سازم

1 دل فارغ ز درد عشق دل نیست تن بی درد دل جز آب و گل نیست

2 ز عالم رویت آور در غم عشق که باشد عالمی خوش عالم عشق

3 غم عشق از دل کس کم مبادا دلی بی عشق در عالم مبادا

4 فلک سرگشته از سودای عشق است جهان پرفتنه از غوغای عشق است

1 دلا تا کی درین کاخ مجازی کنی مانند طفلان خاک بازی

2 تویی آن دست پرور مرغ گستاخ که بودت آشیان بیرون ازین کاخ

3 چرا زان آشیان بیگانه گشتی چو دونان جغد این ویرانه گشتی

4 بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک بپر تا لنگر ایوان افلاک

1 محمد کش قلم چون نامور ساخت ز میمش حلقه طوق کمر ساخت

2 خط لوح عدم زان حرف حک شد ازان سر حلقه ملک و ملک شد

3 تواند شد ز سر حالش آگه خرد باجمله دانش حاش لله

4 درین دیر مسدس زوست روشن مثمن روزنی از هشت گلشن

1 من آن مرغم که دامم دانه توست فسون وحشتم افسانه توست

2 تویی کاسباب کارم ساز کردی در نعمت به رویم بازی کردی

3 کرامت کردی از خدمت پسندی به توفیق سجودم سربلندی

4 به راهت سرمه سا کردی جبینم کشیدی سرمه چشم راه بینم

1 بنامیزد چه فرخ کاروانی کز ا یشان آب جویان کاروانی

2 چو دلوی برکشد ناگه ز چاهی شود طالع ز برج دلو ماهی

3 سه روز آن ماه در چه بود تا شب چو ماه نخشب اندر چاه نخشب

4 چو چارم روز ازین فیروزه خرگاه برآمد یوسف شب رفته در چاه

1 زلیخا کرد ازان چشمه نگاهی برآورد از دل غمدیده آهی

2 که واویلا عجب کاریم افتاد به سر نابهره دیواریم افتاد

3 نه آنست اینکه من در خواب دیدم به جست و جویش این محنت کشیدم

4 نه آنست این که عقل و هوش من برد عنان دل به بیهوشیم بسپرد

1 ز کنگردار کاخ شهریاری چو حارس دیده شکل کوکناری

2 به بیداری نمانده دیگرش تاب خواص کوکنارش کرده در خواب

3 ستاره از دهل کوبی دهل کوب هجوم خواب دستش بسته بر چوب

4 نکرده مؤذن از گلبانگ یا حی فراش غفلت شب مردگان طی

آثار جامی

8 اثر از یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر یوسف و زلیخا در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.