1 صبح که بر حاشیه این چمن زد علم نور فشان نسترن
2 ریخت ازین گلشن فیروزه فام شاخ شکوفه ورق سیم خام
3 باد سحر خیز گل افشان رسید رخت سلوکم به گلستان کشید
4 جلوه گهی یافتم آراسته سوی به سو جلوه گران خاسته
1 کعبه روی از سر وجد عظیم در صف پیران حرم شد مقیم
2 مرغ دل او چو زدی پر و بال رستی از این دامگه پر وبال
3 وجد الهیش رهاندی ز خویش جذب حقش بازستادی ز خویش
4 آمدی از هستی خود گشته صاف رقص کنان گرد حرم در طواف
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
3 عیش تو را حال دگرگون کند نقد خود از دست تو بیرون کند
4 خوش بگشا دست چو احسانیان از پی آزادی زندانیان
1 ای عربی نسبت امی لقب بنده تو هم عجم و هم عرب
2 رشک خوری تافته از اوج ناز مغرب تو یثرب و مشرق حجاز
3 گرد سرت ابطحی و یثربی خاک درت مشرقی و مغربی
4 تیغ عرب زن که فصاحت تو راست صید عجم کن که ملاحت تو راست
1 ای علم علم برافراخته چون علم از علم سرافراخته
2 خویشتن از علم علم ساختی چون عمل آمد علم انداختی
3 لاف درستیست علم سازیت حجت سستی علم اندازیت
4 دعوی دانش کنی از جاهلی حاصل تحصیل تو بی حاصلی
1 چاشت که خورشید علم برفراشت ظلمت سایه به زمین کم گذاشت
2 هر علم از سایه فزاید پناه جز علم خور که بود سایه کاه
3 خنجر زرین چو کشید از شکوه سایه شد از دشت گریزان به کوه
4 چهره چو افروخت ز نیلی تتق زیب دگر یافت افق تا افق
1 ای ز پی طبل شکم همچو نای جمله گلو گشته ز سر تا به پای
2 کار تو از هر چه تصور کنی نیست بجز آنکه شکم پر کنی
3 حرص تو لقمه نه به انصاف زد دایه تو را بهر شکم ناف زد
4 چند کشی رنج شکم از گزاف گر نزدت دایه بدین شیوه ناف
1 ای شده رخنه صف طاعت ز تو مانده تهی سلک جماعت ز تو
2 پنبه غفلت چو تو را بست گوش سود نکردت ز مؤذن خروش
3 نعره او خواب تو را کم نکرد قامت او قد تو را خم نکرد
4 میل نمازت به جوانی نبود پشت دو تا گشته به پیری چه سود
1 روزبهان فارس میدان عشق فارسیان را شه ایوان عشق
2 پیش در پرده سرایی رسید از پس آن پرده صدایی شنید
3 کز سر مهر و شفقت مادری گفت به خورشید لقا دختری
4 کای به جمال از همه خوبان فزون پای منه هر دم از ایوان برون
1 بست به صد مهر بر اطراف شط عقد محبت کشفی با دو بط
2 شد به فراغت ز غم روزگار قاعده صحبتشان استوار
3 روزی از آنجا که فلک راست خوی گشت ز بی مهریشان کینه جوی
4 طبع بطان از لب دریا گرفت رای سفر در دلشان جا گرفت