1 خواست یکی کور، زنی زشت روی کینه وری، طعنه زنی، زشت خوی
2 از شبه اش، چهره سیه رنگ تر وز سپرش، جبهه پر آژنگ تر
3 گوش کر و پشت کژ و چشم کاژ خامشیش بیهده، گفتار ژاژ
4 یک شبی از ناز به آن کور گفت حیف که ماند از تو جمالم نهفت
1 ای شده زندان درم مشت تو بند بر آنجا ز هر انگشت تو
2 پیش که ایام کند رنجه ات گردش او تاب دهد پنجه ات
3 عیش تو را حال دگرگون کند نقد خود از دست تو بیرون کند
4 خوش بگشا دست چو احسانیان از پی آزادی زندانیان
1 هر چه دهی از سر انصاف ده قفل عدم بر در اسراف نه
2 بعد شکستن صدف خویش را خوار مگردان خلف خویش را
3 بهره که دیدی ز خداوند خود ساز ذخیره پی فرزند خود
4 تا چه بریزد صدفت زیر خاک بهره ور آید ز تو آن در پاک
1 ای ز گلت نا زده سر حب دل مانده ز حب وطنت پا به گل
2 خیز که شد پرده کش و پرده ساز مطرب عشاق ز راه حجاز
3 یکدم ازین پرده سماعی بکن هر چه نه زین پرده وداعی بکن
4 دین تو را تا شود ارکان تمام روی نه از خانه به رکن و مقام
1 پور موفق که به توفیق حق برد ز هر پیر موفق سبق
2 بادیه کعبه بسی می برید محنت آن راه بسی می کشید
3 روزی از آنجا که دلی داشت تنگ زد به در کعبه سر خود به سنگ
4 گفت خدایا پس هر محنتی سوی من افکن نظر رحمتی
1 ای چو گلت جیب به چنگ خسان دامن صحبت بکش از ناکسان
2 گر چه ز آغاز گشادت دهند عاقبت الامر به بادت دهند
3 غنچه وش از همنفسان لب ببند خیره چو گل در رخ هر کس مخند
4 جلوه مده همچو خور انوار خویش باش چو سایه پس دیوار خویش
1 زنده دلی از صف افسردگان رفت به همسایگی مردگان
2 پشت ملامت به عمارات کرد روی ارادت به مزارات کرد
3 حرف فنا خواند ز هر لوح خاک روح بقا جست ز هر روح پاک
4 گشتی ازین سگ منشان تیز تگ همچو تگ آهوی وحشی ز سگ
1 ای به زبان نکته گزار آمده وی به سخن نادره کار آمده
2 نقطه نطق است تو را بر زبان گشته از آن نقطه زبانت زیان
3 گر کنی آن نقطه ازین حرف حک بر خط حکم تو نهد سر فلک
4 هر که درین گنبد نیلوفری افکند آوازه نیکو فری
1 بست به صد مهر بر اطراف شط عقد محبت کشفی با دو بط
2 شد به فراغت ز غم روزگار قاعده صحبتشان استوار
3 روزی از آنجا که فلک راست خوی گشت ز بی مهریشان کینه جوی
4 طبع بطان از لب دریا گرفت رای سفر در دلشان جا گرفت
1 ای به شکر خواب سحر داده هوش خیز که برخاست ز مرغان خروش
2 مرغ سحر زنده و تو مرده ای او ز نوا گرم و تو افسرده ای
3 ترک هوا گوی و نوایی بزن چنگ به دامان وفایی بزن
4 هر شب ازین پرده زنگارگون این همه لعبت که سر آرد برون