آثار جامی

صفحه 2 از 7
7 اثر از تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / هفت اورنگ جامی / تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ

تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ جامی

1 زد به جهان نوبت شاهنشهی کوکبه فقر عبیداللهی

2 آن که ز حریت فقر آگه است خواجه احرار عبیدالله است

3 روی زمین کش نه سر و نی بن است در نظرش چون روی یک ناخن است

4 یک روی ناخن که به دست آمدش کی به ره فقر شکست آمدش

1 زنده دلی از صف افسردگان رفت به همسایگی مردگان

2 پشت ملامت به عمارات کرد روی ارادت به مزارات کرد

3 حرف فنا خواند ز هر لوح خاک روح بقا جست ز هر روح پاک

4 گشتی ازین سگ منشان تیز تگ همچو تگ آهوی وحشی ز سگ

1 ای پر از آوازه کوس سخن شاهد جانهاست عروس سخن

2 طرفه عروسی که ز زیور تهی آید ازو دلبری و دل رهی

3 چون که به زیور شود آراسته طعنه زند بر مه ناکاسته

4 چون گهر نظم حمایل کند غارت صد قافله دل کند

1 پور موفق که به توفیق حق برد ز هر پیر موفق سبق

2 بادیه کعبه بسی می برید محنت آن راه بسی می کشید

3 روزی از آنجا که دلی داشت تنگ زد به در کعبه سر خود به سنگ

4 گفت خدایا پس هر محنتی سوی من افکن نظر رحمتی

1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر

2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند

3 گفت فضولی که نه در بندگی کش پی آن داد خدا زندگی

4 ساعتی از عمر به پایان برد گر چه در آن ملک سلیمان برد

1 ای ز صفت تیره دلان خم زده وز صفت اهل صفا دم زده

2 دل نشده صاف ز نام آوری نام برآورده به صوفیگری

3 شیوه صوفی چه بود نیستی چند تو بر هستی خود ایستی

4 گم شو ازین هستی پر اشتلم بلکه شو از گم شدگی نیز گم

1 عالمی از چاه جهالت برون در رهی افتاد به چاهی درون

2 هیچ مدد دست ندادش به راه ماند در آن راه چو یوسف به چاه

3 سایه صفت در تگ چاه آرمید سایه شخصی به سر چاه دید

4 نعره برآورد که ای رهنورد از ره احسان و مروت مگرد

1 یک شبی از صبح دل افروزتر وز شب و روز همه فیروزتر

2 طره او نافه دولت گشای غره او نور سعادت فزای

3 بارقه لطف درافشان در او ابر عنایت گهر افشان در او

4 خواجه که آمد دو جهان بنده اش کرد مدد دولت پاینده اش

1 شاهد خلوتگه غیبت از نخست بود پی جلوه کمر کرده چست

2 آیینه غیب نما پیش داشت جلوه نمایی همه با خویش داشت

3 ناظر و منظور همو بود و بس غیر وی این عرصه نپیمود کس

4 جمله یکی بود و دویی هیچ نه دعوی مایی و تویی هیچ نه

1 یوسف کنعان چو به مصر آرمید صیت وی از مصر به کنعان رسید

2 بود در آن غمکده یک دوستش پر شده مغز وفا پوستش

3 ره به سوی مصر جمالش سپرد آینه ای بهر ره آورد برد

4 یوسف ازو کرد نهانی سؤال کای شده محرم به حریم وصال

آثار جامی

7 اثر از تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر تحفة‌الاحرار در هفت اورنگ جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.