ای از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی رباعی 13
1. ای دیده دل ریش جگر خورده تست
وین جان بجان آمده آزرده تست
...
1. ای دیده دل ریش جگر خورده تست
وین جان بجان آمده آزرده تست
...
1. با دلبر خود بکام دل گشتم جفت
بر شاخ طرب گل مرادم بشکفت
...
1. گر شرم همی از آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
...
1. دلبر که ز من روی بعمدا بنهفت
میگوید دوش چشم من بیتو نخفت
...
1. هر چند که شد گرمی بازار تو سست
هرگز نشدم بمهر در کار تو سست
...
1. دل قصد وصال دلکشی کرد و برفت
خود را بفدای مهوشی کرد و برفت
...
1. باسبلت سبز یارب آن لب چه لبست
یاقوت شکر طعم زمرد سلبست
...
1. لعل تو ازان زمرد آورد نبات
تا باید از افعی دو زلف تو نجات
...
1. با تو سخنم ز باد بی سنگ ترست
کارم بر تو ز آب بیرنگ ترست
...
1. یک شب بمراد دل کسی شاد نزیست
کو با غم دل نشد دیگر روزی بیست
...
1. گفتم که چو فتنه چشم تو خفته بهست
وز سرد سخن لعل تو ناسفته بهست
...
1. شیرین سخنم گر چه لطیف و نیکوست
هم می نرهد ز طعنه دشمن و دوست
...