بر از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی رباعی 109
1. بر زلف تو از گره نشان بایستی
وین چین در ابروت در آن بایستی
...
1. بر زلف تو از گره نشان بایستی
وین چین در ابروت در آن بایستی
...
1. در ساخته بر غم من دیگر جای
ز (آری مگر) ت تعمیه می باشد رای
...
1. یکروز بطبع با رهی دم نزنی
تا عالمی از عربده بر هم نزنی
...
1. باز این دل سرگشته هجران پیمای
افتاد بدام عاشقی دیگر جای
...
1. بی دیدن من جان جهانم چونی
بی من که مباد بی تو جانم چونی
...
1. ما را ندهد سپهر یک جرعه می
کو را نبود زود خماری در پی
...
1. نه چون رخ تو گلی بود یاسمنی
نه چون قد تو سرو بود در چمنی
...
1. ای بیش ز مه بنیکوئی و کم نی
وقتست که رحمتی کنی یا هم نی
...
1. گر روی چو مه ز من نهانی نکنی
وان بوالعجبی ها که تو دانی نکنی
...
1. دی وعده خلاف آمد ازان آزردی
امروز عتاب و جنگ پیش آوردی
...
1. تا چند دل آزاری و رخ برتابی
تا چند جفا نمودن و بیتابی
...
1. خود از همه کار جور کردن دانی
شادی همه، درد دل من دانی
...