از از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی رباعی 1
1. از چشم تو صد زخم درشتست مرا
چون زلف توزان خمیده پشتست مرا
...
1. از چشم تو صد زخم درشتست مرا
چون زلف توزان خمیده پشتست مرا
...
1. دل بنهادم هر غم و تیماری را
نتوان بگذاشت چونتو دلداری را
...
1. هر چند ز بهر چون تو جانانی را
در عشق تو کم گرفته ام جانی را
...
1. یاری که دل منست مسکن او را
هر لحظه بهانه ایست با من او را
...
1. ایدوست چنین مکن فرامشت مرا
یکباره مینداز پس پشت مرا
...
1. روئیست چو ماه عنبرآمیز او را
زلفیست چو مار فتنه انگیز او را
...
1. ای عشق چه دردی تو که درمانت نیست
ای جان به چه زندهای که جانانت نیست
...
1. یکباره ز ما فلک فراغت دادت
یکباره فراموش شدیم از یادت
...
1. ای کشته چو من هزار در پای غمت
وی غرقه چو من بسی بدریای غمت
...
1. بس رنگ که نقاش ازل میآمیخت
تا بر زبر چشم تو خالی انگیخت
...
1. در راه دلم ز عشق تو صد دامست
امید من سوخته دل بس خامست
...
1. سوز دل من ز بهر بار غم تست
اشگ چشمم بهر نثار غم تست
...