1 برف آمد و راه ما ببستست بی می سردست تا بخانه
2 فضلی کن و اینزمان بفرما یک شیشه می از شرابخانه
3 زان خم نه که پار داده بودی کان بود ز چاه آب خانه
1 دم عیسی است مگر باد صبا که دل مرده بدو زنده شود
2 گل چو بدعهدی و رعنائی کرد دولتش زود پراکنده شود
1 گفتم چو بسته ام کمر بندگی تو بهر میان خویش زجوزا کمر خرم
2 در خاطرم نبود که بر خوان دولتت نان آنگهی خورم که بخون بجگر خرم
3 لایق شناسی از کرم خود که بردرت من جان برایگان دهم و نان بزر خرم
1 دوستی در سمر کتابی داشت پیش من صفحه ازان میخواند
2 که فلان شخص در فلان تاریخ بیکی بیت بدره ها بفشاند
3 وان دگر پادشه بیک نکته فاضلی را فراز تخت نشاند
4 گفتم ایخواجه ترهاتست این این سخن بر زبان نباید راند
1 خواجگان را نگر برای خدا کاندر این شهر مقتدایانند
2 همه عامی و آنکه از پی فضل لاف پیما و ژاژ خایانند
3 هر یکی در ولایت و ده خویش کفش دزد و کله ربایانند
4 خشک مغزان ولیک تردامن تیره رویان و خیره رایانند
1 بیکی برد اشارت کردم سوی آنکس که چنونبود راد
2 دست بربر زد و پذرفت بطبع آنچنان کز کرمش گشتم شاد
3 مدتی رفت و نکرد آنچه شنود که مرا گشته فراموش ازیاد
4 گفت از معدنش آرند مگر کاروان آمد و هم نفرستاد
1 ایا صدری که چرخ پیر چون تو جوانی در همه معنی نیارد
2 فلک در خدمتت خم می پذیرد جهان در طاعتت جان می سپارد
3 سپهر امروز در دیوان جودت خراج کان و دریا می گذارد
4 مدیحت جبرئیل از بهر تعویذ بکلک تیر بر شهپر نگارد
1 اگر در شعر من زین پس یکی بیت هجا گفتم مرا معذور باید داشت چون آن بیت میخوانی
2 روا باشد هجای آنکه حق من کند ضایع بخوان ان لایحب الله اگر قرآن همیدانی
1 گفتند دی مرا که بر خواجه میروی گفتم چو راه یابم آنجا بسر روم
2 لیکن چو در ببندد و ندهد جواب کس من ساعتی بباشم و جای دگر روم
3 در بسته دارداوی و من از چند کوچکم هم نیستم چنانکه ز سوراخ در روم
4 من همچو آفتاب ز پرده بنگذرم نه چون قضای بد ز دربسته در روم
1 الله الله مگرد گرد دروغ ور چه در گردن تو یوغ بود
2 نکند هیچ خوب و زشت بقا گرش بنیاد بر دروغ بود
3 صبح کاذب اگر چه بفروزد مدتی اندکش فروغ بود