1 از مرگ تو نشست بهر گوشه ماتمی وزسوگ تو بخاست زهر کلبه شیونی
2 زین سهمگین مصیبت وزین سهمناک مرگ آتش فتاد دردل هر سنگ و آهنی
1 ایخسروی که هر که کند بندگی تو هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
2 هر دم ببندگی تو این خیمه کبود چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
3 جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد کام سخن زنام تو تنگ شکر شود
4 بر طوطی سخن چو هما سایه فکن تا همچو باز چتر تو گردون سپر شود
1 گفتم بجوانی که بعالم در من مرد ندیدستم از و بهتر
2 چون می نکنی خدمت مخدومی کت گردد کار از همه سو بهتر
3 گفتا که بسی کرده ام اندیشه نان تهی و نام نکو بهتر