گویند که ماه روزه نزدیک رسید از جلال عضد رباعی 25
1. گویند که ماه روزه نزدیک رسید
مِن بعد به گرد باده نتوان گردید
...
1. گویند که ماه روزه نزدیک رسید
مِن بعد به گرد باده نتوان گردید
...
1. چون ابر گهرفشانی لعل تو دید
از دیده ببارید بسی مروارید
...
1. خطّ تو مرا ز غم چو مو گردانید
گلزار رخت ز رنگ و بو گردانید
...
1. امروز منم ز چرخ گردان بیزار
واندر کف دشمن شده از جان بیزار
...
1. ای بارگهت ز چرخ گردان برتر
مرّیخ ترا خنجر و خورشید سپر
...
1. بگذشت به طرف چمن آن ماه سحر
قدّش چو بدید سرو بر راه گذر
...
1. دید در دشت مرده یکی شیر دلیر
با خواجه اثیر گفتم اینک شمشیر
...
1. شد دهر خرف جوان نگیرد عیبش
کز عطر عروسانه بر آمد جیبش
...
1. زلف تو که شب رَوی ست دایم کارش
گه دزد نهند نام و گه عیّارش
...
1. چون بگشایی طرّۀ پیچیدۀ خویش
خشنود شوم ز بخت شوریدۀ خویش
...
1. اشکم ز دُر افکند بسی خوشه به خاک
بر عزم سفر کرد روان توشه به خاک
...
1. تا چرخْ صفت تو راست خندان لب لعل
جز باده نگشت همدم آنِ لب لعل
...