1 هر شب مَی اشک خویشتن نوش کنم چون مجمر از آتش جگر جوش کنم
2 با خامُشی اندر سخن آیم، لیکن با تنهایی دست در آغوش کنم
1 من با تو نیامدم که صحرا بینم یا بر لب جویی به هوس بنشینم
2 مقصود من آنست که تو لاله و گل می چینی و من درد تو بر می چینم
1 من گوهر تو به قیمتی کم ندهم خاک در تو به ملکت جم ندهم
2 درد تو به صد هزار مرهم ندهم یک موی تو را به هر دو عالم ندهم
1 پیوسته به داغ آن کمان ابرویم جز تیر پیامی نفرستد سویم
2 هر تیر که افکند ز خود دور چو من آمد بر من، نشست در پهلویم
1 نرگس بشد و ابر بَرو شد گریان گل آمد و باز گشت عالم خندان
2 ای نرگس رعنا که برفتی تو به خواب بردار سر از خواب و ببین حال جهان
1 شد دیده به عشق رهنمون دل من تا کرد پر از غصّه درون دل من
2 زنهار اگر دلم نماند روزی از دیده طلب کنید خون دل من
1 شاها! خصمت چو تیره شد اختر او تیغ تو فرو برد به گل گوهر او
2 لیکن حاسد هنوز در سر دارد نامی باشد اگر ببرّی سر او
1 ای در نظرم جهان سیاه از غم تو با درد تو می برم پناه از غم تو
2 بگرفت دمم غمت وگرنه ز دمی در هر نفسی هزار آه از غم تو
1 ای باد! حدیث من نهانش میگو درد دل من به صد زبانش میگو
2 میگو نه بدان سان که هلاکش [بکند] میگو سخنی و در میانش میگو
1 ای لعل تو چاشنی به شکر داده وی دندانت نظام گوهر داده
2 هر لحظه لبت به بوسه کاری از من یک جان ستده هزار دیگر داده