1 بدین سر همه دانش آموز و بس که جز دانشت نیست فریادرس
2 به دانش به یزدان توانی رسید چو دانش جهان آفرین نافرید
3 درختی ست دانش به پروین سرش همه راستکاری ست بار و برش
4 که سرمایه ی مرد دانش بود دل دانشی پر ز رامش بود
1 تو را ای خردمند روشنروان زبان کرد یزدان از اینسان روان
2 خرد داد و جان داد و پاکیزه هوش دل روشن و چشم بینای و گوش
3 که او را به پاکی ستایش کنی شب و روز پیشش نیایش کنی
4 بیاموزی آن را که آگاه نیست دلش را بدین بارگه راه نیست
1 چو همراه دانش نباشد خرد نه نیک آید از دانش تو نه بد
2 وز آن پس دلی شسته باید ز راز رسیده بدو راز یزدان فراز
3 هنر کرده در زیر او بیخ سخت زده شاخ چون نوبهاران درخت
4 خرد رهبر و هوش و آرام، یار رسیده بدو، نیک آموزگار
1 نماید همی کاین جهان یک دم است اگر شادکامی و گر خود غم است
2 به یک دم زدن نیست خواهی شدن به نیکی به آید همی دم زدن
3 تو چندان به کاخ اندری کدخدای کجا با تو دارد روانِ تو پای
4 چو جان گرامی رها شد ز تنگ نیابی به کاخ خود اندر درنگ
1 سرِ داد پیغمبر پاکدین اگر خواستی گنج روی زمین
2 بر او آشکارا شدی بی گمان بر او زر بباریدی از آسمان
3 کسی کاو نهاد از برِ عرش پای همان برتر از قاب قوسینش جای
4 عنان کش بود پیش او جبرئیل ببیند بهشت و می سلسبیل
1 یکی داستان گفته بودم ز پیش چنانچون شنیدم ز کمّ و ز بیش
2 چنان داستانی ز رنگ و ز بوی همه پادشاهی بهمن در اوی
3 به شعرش چو گنجی بیاراستم به نقشش چو باغی بپیراستم
4 به نام شهنشاه والا گهر پدر بر پدر خسرو و تاجور
1 زمانه چو کارم دلارای کرد دلم داستانی دگر رای کرد
2 یکی مهتری داشتم من به شهر که از دانش و مردمی داشت بهر
3 جوانی که هر کس که او را بدید همی نام یزدان بر او بر دمید
4 به بالا چو سرو و به تن چون تَهَمْ به رخساره چون شیر و چون می بهم
1 به نام شهنشاه گیتی گشای فریدون به دانش، سکندر به رای
2 گیومرث نامِ منوچهر چهر سیاوخش دیدارِ هوشنگ مهر
3 فرامرز گردن، فریبرز یال تهمتن دلِ زال تن، سام یال
4 چو موبد به دین و چو کسری به داد ز تخم پشنگ و به خوی قباد
1 در این داستان ژرف بنگر کنون چو برخواند از پیش تو رهنمون
2 ببین تا به گیتی چه کرده ست کوش سر مرزبانان فولادپوش
3 دو چشم آسمانگون و چهره چو خون به بالا و پیکر ز پیلی فزون
1 از امروز تا سیصد و اند سال از ایران پدید آید آن بی همال
2 هر آن شاه کآید به فرمان او بماند بدو افسر و جان او
3 اگر سوی روم آورد لشکری جز از من بود روم را مهتری
4 مبادا که با او بود کارزار کز آن پادشاهی بر آرد دمار