1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
3 آب شود گر به دهانش بری توت هرات است پدر سوخته
4 تا بتوانیش بگیر و بکن صَوم و صَلات است پدر سوخته
1 زن قحبه چه میکشی خودت را دیگر نشود حسین زنده
2 کشتند و گذشت و رفت و شد خاک خاکش علف و علف چرنده
3 من هم گویم یزید بد بود لعنت به یزید بد کننده
4 اما دگر این کتل متل چیست وین دستهٔ خنده آورنده
1 جز گه و گند و کثافت چیزی اندر این شهر ندیدم بنده
2 هر کجا شهر مسلمانان است از گه و گند بود آکنده
3 گُه به گور پدر آنکه نوشت کیر بر کس زنِ خواننده
1 روز قتل ابن ملجم لعنت الله علیه دوستان بودند مهمان کمال السلطنه
2 حیف از فرط کسالت طبعم از گفتن بریست این قدر گویم که قربان کمال السلطنه
1 پر شد در و دیوار بَلَد از گل و از لای کو خاک که گویم به سَرَت ای بلدیّه
1 ای وثوق الدوله آمد فصل دی فصل دی آمد وثوق الدوله ای
2 بند بندم این گواهی می دهد یک شکر لب چون تو در آفاق نی
3 بسکه آب هندوانه می خوری هندوانه شد گران در شهر ری
1 میرزا عارف که زیر بار فضل قد تیرش چون کمان آمد دو تای
2 رنج ها برد از پی تحصیل علم تا به ملک علم شد کشور گشای
3 شد پسند حضرت میر نظام آن جوان و پیر اندر بخت و رای
4 هم بدو بسپرد پور خویش را تا شود در علم او راه ره نمای
1 وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی
2 ای بسا آرزوت می کردم خوب شد آمدی صفا کردی
3 آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی
4 از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بینوا کردی
1 ای معزالملک ای اندر سخا ضرب المثل از چه رو شعر و خط ما را گرفتی سرسری؟
2 بد نکردم من که چونین گوهر ارزنده را با ادب کردم نثار بزم چون تو گوهری
3 شعر و خط من بود آن گوهر سنگین بها که امیر مملکت باشد مر او را مشتری
4 فخر میران زمانه حضرت میر نظام آن که بر او فخر دارد دانش و دانشوری
1 با غمزاتی که تو خانم کنی رخنه به دین و دل مردم کنی
2 جان به لب عاشق بی دل رسد با غمزاتی که تو خانم کنی
3 دریا دریا به تو حسن اندر است پرده برافکن که تلاطم کنی
4 غنچه به گلزار خموشی کند تا تو گل اندام تکلم کنی