ایرج میرزا

صفحه 1 از 9
9 اثر از قطعه‌ها ایرج میرزا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعه‌ها ایرج میرزا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

قطعه‌ها ایرج میرزا

1 هر که آمد در این جهان ناچار رود از این جهان چه شَه چه گدا

2 یک جَهانِ دگر خدای آراست که بُوَد نامِ آن جهانِ بقا

3 سویِ دارِ بَقا رَوَد هر کس که بیامد در این سرایِ فنا

4 پورِ ایرج نَوادۀ خاقان آن مَلِک زادۀ فرشته لَقا

1 شاه زاده ضیافَتی کردی کِافَت آوَرد مَر ضیایِ ترا

2 کارهایت معرِّفی کردند سستیِ عقل و ضعفِ رایِ ترا

3 به همه کفش دادی و مَلِکی زان که کوچک بُدند پایِ ترا

4 هیچ بر من ندادی و گفتی رَوَم و سر کنم هِجایِ ترا

1 ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سَر و بَر را

2 گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را

3 یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را

4 یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را

1 شنیدم کارفرمایی نظر کرد ز روی کِبر و نَخوَت کارگر را

2 روانِ کارگر از وی بیازرد که بس کوتاه دانست آن نظر را

3 بگفت ای گنج وَر این نَخوَت از چیست چو مُزدِ رنج بخشی رنج بر را

4 من از آن رَنج بُر گشتم که دیگر نبینم رویِ کبرِ گنج وَر را

1 این شنیدم که چوکابینۀ مستوفی رفت فرصت افتاد به کف مَردُمِ فرصت جُورا

2 از وطن خواهان یک عدّه به هم جمع شدند عرضه کردند شهنشاهِ فلک نیرو را

3 کاندر این مُلکِ رئیس الوزرایی باید که به اِعجاز کند سُخرۀ خود جادو را

4 کاردانی که به تدبیرِ خرد حلّ سازد این همه مشکلِ خَم در خمِ تُودَر تُورا

1 بنگر چگونه کردم بیرون ز جِسم جان را آسان چه سان نُمودم تکلیفِ جان ستان را

2 ای کاش عکس جان داشت، حالا که می نُمودم تقدیمِ یارِ جانی عَبدُالحسین خان را

1 رسمَست هرکه داغ ِ جوان دید، دوستان رأفت برند حالت ِ آن داغ دیده را

2 یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را

3 آن دگری بر او بِفَشانَد گُلاب و شَهد تا تقویت کند دلِ مِحنِت چَشیده را

4 یک جمع دَعوَتَش به گُل و بوستان کنند تا بر کنندش از دل خارِ خَلیده را

1 بچه هایِ زمانه رند شدند بی ثمر دان تو ژاژخایی را

2 کودکانِ زمان ما نکنند جز برایِ زر آشنایی را

3 یا برو زَر بده که سر بنهند یا برو دِل بِنه جُدایی را

4 در نَظَرْشانْ بهایِ جامی نیست دفترِ جامی و بَهایی را

1 سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام چون در میانِ آبْ نُقُوش ستاره‌ها

2 اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمه‌ها هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَراره‌ها

3 غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود چیزی نَمانْد در برِ ایشان ز پاره‌ها

4 انگشت رَفت دو سرِ انگشتری به باد شد گوش‌ها دریده پیِ گوشْواره‌ها

1 گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت

2 شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت

3 دستم بگرفت و پا بپا برد تا شیوه راه رفتن آموخت

4 یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت

ایرج میرزا

9 اثر از قطعه‌ها ایرج میرزا در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قطعه‌ها ایرج میرزا شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی