1 بصدر صفحه دولت کجا رسد اصحاب اگر دری نگشاید مفتح الابواب
2 عزیز من بادب باش تا صفا یابی از آنکه هست تصوف بجملگی آداب
3 زدند قافله راه عشق کوس سفر اگر نه مرده دلی دیده ها بمال از خواب
4 بهرزه عمر گرانمایه را ز دست مده دو روزه عمر که باقی است قدر آن دریاب
1 زهره ام ساقی و مه جام مدام است امشب فلکم چاکر و خورشید غلام است امشب
2 باده در مذهب عشاق حلال است ایندم خواب بر عاشق مشتاق حرام است امشب
3 میکنم جامه ازرق گرو باده مدام که تنم را هوس جام مدام است امشب
4 ساقیا تا بسحر جام دمادم در ده زانکه ما را نه غم ننگ و نه نام است امشب
1 تا بکی ناله و فریاد که آن یار کجاست همه آفاق پر از یار شد اغیار کجاست
2 آتش غیرت عشق آمد و اغیار بسوخت چشم بازی که نبیند بجز از یار کجاست
3 سر توحید ز هر ذره عیان میگردد پر نیازی که بود واقف اسرار کجاست
4 همه ذرات جهان آینه مطلوبند خورده بینی که بود طالب دیدار کجاست
1 خلق عالم بجمالت نگرانند ای دوست وز غمت نعره زنان جامه درانند ای دوست
2 ما بر آنیم که مانند تو منصوری نیست همه ارباب نظر نیز بر آنند ای دوست
3 عاقلانی که ملامت ز غم عشق کنند مگر از حسن رخت بیخبرانند ای دوست
4 زاهدان سرمه ز خاک قدمت گر نزنند ظاهر آنست که بس بی بصرانند ای دوست
1 الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
2 اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
3 ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل اگر اندر نهاد گل ندیدی نکهت رویت
4 دلم وقت گل و سنبل هوادار صبا زان شد که تا یابد از او هر دم گذر بر چین ابرویت
1 خسته هجر گشته ام با تو وصالم آرزوست تیره شده است چشم من نور جمالم آرزوست
2 از تف کار عشق جان سوخت بنار تشنگی از لب روح بخش تو آب زلالم آرزوست
3 بی تو حرام شد مرا با دگری نفس زدن از نفس مبارکت سحر حلالم آرزوست
4 بی تو خیال شد تنم و ز هوس خیال تو نیست خیال خواب و خور آب خیالم آرزوست
1 عشق است آتشی که بیکدم جهان بسوخت در قصر دل فتاد و روان شاه جان بسوخت
2 گفتی ز عقل در مگذر راه دین سپر کو عقل و دین که عشق هم این و همان بسوخت
3 ای فتنه زمانه و ای فتنه زمین جانم مسوز ورنه زمین و زمان بسوخت
4 من خود شناسمت که ز انوار عارضت یک شعله برفروخت یقین و گمان بسوخت
1 تا عشق توام بدرقه راه حجاز است اندر حرم وصل دلم محرم راز است
2 احرام در دوست چو از صدق ببستیم در هر قدمی کعبه صد گونه نیاز است
3 عمریست که از آتش سودای تو چون شمع کار دل آشفته من سوز و گداز است
4 نزدیک محبان ره کعبه دو سه گام است کوته نظر است آنکه بگوید که دراز است
1 وای که از حال من دلبرم آگاه نیست آه که از دست او زهره یک آه نیست
2 بر در او میکشم جان ز پی تحفه لیک هدیه این بینوا لایق درگاه نیست
3 طالب هر دو جهان ره نبرد سوی او راه گداپیشگان در حرم شاه نیست
4 چند بود خاک پاک بسته این تیره خاک یوسف مصری ما در خور این چاه نیست
1 ایکه جز حسن رخت پیرایه آفاق نیست جز جمالت آرزوی خاطر مشتاق نیست
2 گر کشی تیغ و کشی عشاق را در هیچ باب از سر کوی تو رفتن مذهب عشاق نیست
3 زخم کز پیش تو آید نوش جان افزای ما است زهر کز دست تو باشد کمتر از تریاق نیست
4 ما بمیثاق الست از تو بلا در خواستیم از بلا بگریزد آنکو بر سر میثاق نیست