1 ز چشم دوری و دل روز و شب ملازم توست امید هست که محروم هم نماند چشم
1 هست امیدم که خاک پای تو گردم بار خدایا بدین امید رسانم
1 نه آن پیوند دارد با تو جانم که آید وصف آن اندر بیانم
1 رهروان بستند بر فتراک ما را لاجرم پیشتر از کاروان خود را به منزل یافتیم
1 نانش نه و خلق او را در هر دو جهان مهمان ای دوست چنین باشد ایثار جوانمردان
1 فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت فتنه نگر که میکند فتنه فتنهبین من
1 ناز ز حد ببردهای بت نازنین من راه جفا گزیدهای ای ز جهان گزین من
1 ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین عمر شد و نمیرود نقش تو از نگین من
1 در سماع آمد بت خوبان چین آفتابی بر زمین در چرخ بین
1 من کیم باری که نامم بر زبان آوردهای یا به نوک کلک در تصنیف نامم بردهای