1 نه آن پیوند دارد با تو جانم که آید وصف آن اندر بیانم
1 به جای خویش بود گر درخت طوبی را ز سلسبیل وز آب حیات آب دهند
1 حالم ز فرقت تو نیاید به نامه راست کاین کارنامهایست نه این کار نامه است
1 ز چشم دوری و دل روز و شب ملازم توست امید هست که محروم هم نماند چشم
1 همیرسان به جماعت چو شاخ نخل کرم وگرنه باش چو بید لطیف راحت روح
1 هر گه که دلم ز ره بیفتد نور رخ تو دلیل گردد
1 آن همیخواندم همیبوسیدمش در سواد دیده میمالیدمش
1 ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین عمر شد و نمیرود نقش تو از نگین من
1 هنوز صبح نخستین روز دولت توست در انتظار طلوع جمال خورشیدی
1 حالی که به صد زبان بیان نتوان کرد کلک دو زبان چگونه تقریر کند