آن همیخواندم همیبوسیدمش از همام تبریزی مفردات 25
1. آن همیخواندم همیبوسیدمش
در سواد دیده میمالیدمش
...
1. آن همیخواندم همیبوسیدمش
در سواد دیده میمالیدمش
...
1. همیشه باد به کام تو گردش گردون
قدر ببسته بدین کار تا ابد میثاق
...
1. ملول شد دل ما در شب دراز فراق
مگر طلوع کند آفتاب روز وصال
...
1. ای سواد نامهات نور سواد دیدهام
تازه جانی یافتم تا نامهات را دیدهام
...
1. چه گویم و چه نویسم که زین سفر چه کشیدم
ز روزگار پیاپی بدیدم آنچه بدیدم
...
1. حرف و ترکیب ندانم که من از سر تا پای
هر کجا دیده برافتاد همه جان دیدم
...
1. ز چشم دوری و دل روز و شب ملازم توست
امید هست که محروم هم نماند چشم
...
1. هست امیدم که خاک پای تو گردم
بار خدایا بدین امید رسانم
...
1. نه آن پیوند دارد با تو جانم
که آید وصف آن اندر بیانم
...
1. رهروان بستند بر فتراک ما را لاجرم
پیشتر از کاروان خود را به منزل یافتیم
...
1. نانش نه و خلق او را در هر دو جهان مهمان
ای دوست چنین باشد ایثار جوانمردان
...
1. فتنه عالمی شدی فتنه شدم چو دیدمت
فتنه نگر که میکند فتنه فتنهبین من
...