درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند از همام تبریزی مفردات 1
1. درخت بخل ترا کس ز بیخ برنکند
مگر که صرصر حمق تو بشکند آنرا
سعادت با سلامت یار بادت از همام تبریزی مفردات 2
1. سعادت با سلامت یار بادت
نگه‌دار حوادث کردگارت
از آن مجلس به صورت گرچه از همام تبریزی مفردات 3
1. از آن مجلس به صورت گرچه دور است
مخوان دورش که جانش در حضور است
ز دولت تو مرا دست داده از همام تبریزی مفردات 4
1. ز دولت تو مرا دست داده بود دمی
به بندگیت که تاریخ روزگار من است
حالم ز فرقت تو نیاید به از همام تبریزی مفردات 5
1. حالم ز فرقت تو نیاید به نامه راست
کاین کارنامه‌ای‌ست نه این کار نامه است
مرا به طلعت تو اشتیاق از همام تبریزی مفردات 6
1. مرا به طلعت تو اشتیاق چندانی است
که زائران حرم را به کعبه چندان نیست
از دل خبر مپرس که بر وی از همام تبریزی مفردات 7
1. از دل خبر مپرس که بر وی چه‌ها گذشت
کاین سیل غم نخست به شهر شما گذشت
عمری که از او جهانی ارزد از همام تبریزی مفردات 8
1. عمری که از او جهانی ارزد
در صحبت خلق رایگانی بگذشت
چه نویسم ز آرزومندی از همام تبریزی مفردات 9
1. چه نویسم ز آرزومندی
کان زبان قلم نداند گفت
همی‌رسان به جماعت چو از همام تبریزی مفردات 10
1. همی‌رسان به جماعت چو شاخ نخل کرم
وگرنه باش چو بید لطیف راحت روح
هر گه که دلم ز ره بیفتد از همام تبریزی مفردات 11
1. هر گه که دلم ز ره بیفتد
نور رخ تو دلیل گردد
ملامتی نتوان کرد روستایی از همام تبریزی مفردات 12
1. ملامتی نتوان کرد روستایی را
که پیش شهد و شکر نام کشک و دوغ برد