1 چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب
2 اگر چه در دل شب آفتاب پنهان بود چنانکه بیضه ای از زر به زیر پر غراب
3 ز زیر برقع شب آفتاب رخ بنمود چنانکه دلبر من برکشد ز چهره نقاب
4 چو رفت هندوی شب، ترک من ز بستر ناز درآمد از هوس باده نیم مست از خواب
1 خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار
2 زورق زرین چو پنهان گشت در بحر محیط کشتی سیمین روان گردید در دریای قار
3 پیر ازرق پوش را دامن پر از در و گهر لیکن از رنگ شفق یاقوت بودش در کنار
4 چون نگه کردم کنار چرخ دیدم پر درم همچو بر فرش زمرد ریخته برگ بهار
1 علی الصباح که سلطان طارم ازرق فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق
2 ز بیم خنجر خورشید، لشکر انجم ز روی چرخ گریزان شدند چون زیبق
3 ز خواب صبح چون ملاح روز سر برداشت روانه کرد درین بحر نیلگون زورق
4 ز روی صدق، به صابون مهر، گازر روز سحر ز دامن گردون بشست روی شفق
1 سرو آزاد که در باغ نشانند او را بنده ی قامت رعنای تو خوانند او را
2 آن جهاندار جهان نام جهان از بر من به جهانی ز کف من بجهانند او را
3 ندهندش به همه ملک جهان یک سر موی به همه ملک جهان گر بستانند او را
4 یا درآرند نگارین به سلامت بر من یا سلام من مسکین برسانند او را
1 ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا! ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا
2 گفتم از ملک ملک شاد شوم، عقلم گفت به سراپرده ی سلطان نرسد دست گدا
3 گرد کوهت چه عجب گر چو کمر می گردم کز چه باشد تن و اندام تو در بند قبا
4 سینه از فرقت معشوقه کنم چون آتش دیده از حسرت دردانه کنم چون دریا
1 باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
2 گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
3 چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد شمع در مجلس ما گریهکنان میسوزد
4 نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر دل چرخ از غم سلطان جهان میسوزد
1 مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی
2 تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی
3 گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم در گردنم درافکن از زلف خود طنابی
4 از خال همچو دانه کام دلم برآور کز آب دیدگانم می گردد آسیابی
1 مرا در موردستان گلستانی است که گل چون روی او در گلستان نیست
2 دلم بربود و جانم زنده گردد اگر آید برم، کآرام جانی است
3 رخش باشد چو خورشید آشکارا ولی از چشم نامحرم نهانی است
4 اگر طوطی سخن گوید ز شکر بر گفتار او شیرین زبانی است
1 نباشد در جهان همچون تو یاری بتی، سنگین دلی، سیمین عذاری
2 سمن بویی، به قد سرو بلندی گل اندامی، به رخ رشک بهاری
3 رقیبش خار و او گلبرگ خندان ملامت می کشم از دست خاری
4 به ترک اختیار خویش کردم که از عاشق نیاید اختیاری