چون شاه شرق ز رخسار برکشید از حیدر شیرازی غزل 1
1. چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب
به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب
...
1. چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقاب
به تیغ، عرصه ی عالم گرفت از سر تاب
...
1. خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار
پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار
...
1. علی الصباح که سلطان طارم ازرق
فراز گنبد فیروزه گون بزد سنجق
...
1. سرو آزاد که در باغ نشانند او را
بنده ی قامت رعنای تو خوانند او را
...
1. ملک ملک ملاحت، شه خوبان خطا!
ریختی خون دل سوخته، بی جرم و خطا
...
1. باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
...
1. مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی
...
1. مرا در موردستان گلستانی است
که گل چون روی او در گلستان نیست
...
1. نباشد در جهان همچون تو یاری
بتی، سنگین دلی، سیمین عذاری
...
1. حسبة لله عزیزان یار من باز آورید
دل ز دستم می رود، دلدار من باز آورید
...
1. دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
...