دم سردی زاهدان کافورمزاج از حزین لاهیجی رباعی 1091
1. دم سردی زاهدان کافورمزاج
افسرد حرارت به عروق و اوداج
1. دم سردی زاهدان کافورمزاج
افسرد حرارت به عروق و اوداج
1. اندوه جهان و شادمانی همه هیچ
سرمایهٔ روزگارِ فانی همه هیچ
1. بلبل سر کرد ناله هنگام صبوح
پیمانه گرفت لاله هنگام صبوح
1. در دهر دنی که هست شیرینش تلخ
یک دم نزدیم خوش نه در شام و نه بلخ
1. با تنگدلی حوصلهٔ ماست فراخ
در دیدهٔ ما یکی بود گلخن و کاخ
1. ابنای زمانه، لولیان آیینند
مدخوله روزگار، بی کابینند
1. گر طالع پست، نارساییها کرد
ور اشهب عمر، بادپاییها کرد
1. خورشید رخ تو تا دل افروز نشد
ما را شب بخت تیره فیروز نشد
1. اکسیر محبت رخ ما کاهی کرد
هجران ستیزه کار، جانکاهی کرد
1. در هجر تو ناله سینه فرسایی کرد
ابر مژه خون دیده پالایی کرد
1. شاخ گل من نظر به خاری نکند
رحمی به دل سینه فگاری نکند
1. دل در غم عشق، کامرانی نکند
تا ناله درفش کاویانی نکند