1 در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است بی دردان را ز درد ما کی خبر است؟
2 از تنگی جا، ذوق اسیری دارم کز حلقهٔ دام، کلبه ام تنگ تر است
1 دردانهٔ دریای حقیقت درد است درد است که میزان عیار مرد است
2 ای خاک ره یار، عزیزش می دار این طفل یتیم اشک، غم پرورد است
1 ای سینه بنال، ناله کار من و توست ای ناله ببال، روزگار من و توست
2 ای دل برخیز تا ز دنیا برویم دهری ست که زندگیش عار من و توست
1 ساقی، رگ ابر آبداری برخاست گویا که ز چشم می گساری برخاست
2 تا آینهٔ جام گرفتی در دست زآیینهٔ خاطرم غباری برخاست
1 ای تیره شب فراق، پایان وقت است ای صبح بکش سر از گریبان، وقت است
2 خون شد دل سنگ از اثر نالهٔ ما ای زمزمهٔ مرغ سحر خوان، وقت است
1 با ما زاهد، خیال خامت عبث است وز سبحه به کف، دانه و دامت عبث است
2 سودی ندهد شهرهٔ شهری گشتن ردّ خاصی، قبول عامت عبث است
1 دردا که دری نسفته می باید رفت راز دل خود نگفته می باید رفت
2 می باید داد، جان شیرین بی تو تلخی ز تو ناشنفته می باید رفت
1 ما را لب لعل فام می باید، نیست این شهد نصیب کام می باید، نیست
2 هجری که سرم خمار ازو دارد، هست وصلی که مرا مدام می باید، نیست
1 از روی تو شمع سان نگاهم همه سوخت وز گرمی خویت اشک و آهم همه سوخت
2 دامان از اشک سبزه زاری شده بود برقی بدرخشید و گیاهم همه سوخت
1 از صومعه تا میکده، پر راهی نیست از کعبه به بتخانه شبانگاهی نیست
2 بخرام به طور عشقبازان و ببین کس نیست که در ذکر انا اللّهی نیست