از ظلمت هندِ سفله انگیز از حزین لاهیجی رباعی 1187
1. از ظلمت هندِ سفله انگیز مترس
وز تیرگی شب ای سحرخیز مترس
...
1. از ظلمت هندِ سفله انگیز مترس
وز تیرگی شب ای سحرخیز مترس
...
1. بخرید یکی خواجه، غلامی به هوس
پرسید از آن بنده ی پاکیزه نفس
...
1. آنی که سر از سجدهٔ کوی تو نتافت
نه روم و نه روس
...
1. این خرقهٔ پر زرق و ردای سالوس
ای دل به کجا برم؟ کزو به ناقوس
...
1. تا چند به چنگ غم پنهانی خویش
روزی به شب آرم از گرانجانی خویش؟
...
1. صوفی برخیز، باده صافیست بکش
خم گر نبود پیاله کافیست، بکش
...
1. ای عوج زمانه، قد چالاک بکش
گردن به عروج قبهٔ خاک بکش
...
1. ای صورت و معنی تو را پستی فرض
از طبع، قد تو کو تهی برده به قرض
...
1. پنهان به سیه خانهٔ حرف است نقط
با آنکه ز نقطه شد پدید آن همه خط
...
1. تا عشق فکند در دلم تاب چو شمع
یک لمحه ندید دیدهام خواب چو شمع
...
1. آسوده تویی چو سرو و سوسن در باغ
من سوخته ام به هجرت ای چشم و چراغ
...
1. چون عشق کشید تیغ هیجا ز غلاف
تسلیم فکند سر، که این گوی و مصاف
...