گردد چو خراب تن، چه از حزین لاهیجی رباعی 1163
1. گردد چو خراب تن، چه غم؟ جان باشد
ویران چو شود حباب، عمّان باشد
...
1. گردد چو خراب تن، چه غم؟ جان باشد
ویران چو شود حباب، عمّان باشد
...
1. جانان چو هوای جلوه ی ناز کند
هر ذرّه به اصل خویش پرواز کند
...
1. حسن تو به یک جلوه گرفتارم کرد
وز نرگس مست، عشوه درکارم کرد
...
1. کی بود که دل بستهٔ زنار نبود؟
جان در شکن طره، گرفتار نبود؟
...
1. زین پیش فلک چنین دل آزار نبود
هر مفعولی، فاعل مختار نبود
...
1. خوش آن که پیام ارجعی گوش کند
زان بادهٔ صافی، قدحی نوش کند
...
1. مستان لقا چو ارجعی گوش کنند
از هر چه جز او بود فراموش کنند
...
1. با شعلهٔ آه، چشم گریان چه کند؟
با آتش برق، آب باران چه کند؟
...
1. بر لب قدحی بعد هلاکم بگذار
سر در قدم طارم تاکم بگذار
...
1. در هجر حزین، از غم جانکاه بمیر
چون شمع سحرگاه، به یک آه بمیر
...
1. ای دستخوش هزار سودا هشدار
ای غافل از اندیشهٔ عقبا هشدار
...
1. با سرمه چو شد نرگس عیّار تو یار
شد چون دل شب، روز گرفتار تو تار
...