1 ابر آمد و سینه را به کهسار نهاد گلگون بهار، پا به گلزار نهاد
2 یکبار بکش رطل گرانی، زاهد از توبه نمی توان به دل، بار نهاد
1 خنگ تو به کوهِ عالی ارکان ماند ور موج عرق زند، به عمّان ماند
2 در راهِ تکش، فلک به میدان ماند خورشید به گو، سمش به چوگان ماند
1 بلبل به نوای آشنا می نازد گلشن به دم پاک صبا می نازد
2 ما گر چه به کلک خود ننازیم حزین تا هست، سخن به کلک ما می نازد
1 بر پای بت، از نیاز پیشانی زد ناقوس فرنگ، در صنم خوانی زد
2 در حیرتم از دل، که به این سیرت و شان بی شرم چه سان لاف مسلمانی زد؟
1 از گوشهٔ عزلتم جدا نتوان کرد وز فقر، به دولتم جدا نتوان کرد
2 مجروحم و ذوق جان فشانی دارم با تیغ ز همّتم جدا نتوان کرد
1 غیر از کف خالی که ز ما بر جا ماند دیگر ز سبکروان، چه در دنیا ماند؟
2 یک کوچه فزون، نکرد تن همراهی کوتاه قدم بود رفیق، از ما ماند
1 بر تیره شب من که دل و جان گرید چون شمع لبم خندد و مژگان گرید
2 بالین مرا منت غمخواری نیست بر غربت من شام غریبان گرید
1 عالی گهران، بنده نژادان منند خونین جگران، مایه کسادان منند
2 در کشور خود، سلطنت ماست قدیم پیران مغانه، خانه زادان منند
1 در دهر، به مستعار آلوده مگرد هرگز به دی و بهار، آلوده مگرد
2 تن در رَهِ تو مشت غباری ست حزین زنهار، به این غبار آلوده مگرد
1 گر نوح و دعای غرق، این دم می شد دنیا یک دم به کام آدم می شد
2 تا این همه کثرت اندکی کم می شد طاعون خری، کاش به عالم میشد