1 این شور نه آن لعل شکرریز فکند جادوی نگاهِ معجزآمیز فکند
2 مستانه ز چشم او برآمد نگهی آتش به نهاد زهد و پرهیز فکند
1 در ماتم تو شیون دلهاست بلند با یاد تو، آهِ سینه فرساست، بلند
2 خونابهٔ اشکی که نمش تا سمک است از فرق سماک، نیزه بالاست بلند
1 در ماتم تو، ملک و ملک شیون کرد گردون کفن کبود در گردن کرد
2 دست غم تو ز ما مصیبت زدگان هر جیب که داشت، چاک تا دامن کرد
1 دل می بری و خبر نداری که چه شد زهرم دهی و به رو نیاری که چه شد
2 در ساغر بوالهوس که خاکش ستم است خونین جگر مرا فشاری که چه شد؟
1 دل در غم هجر، بی قراری هاکرد وین دیدهٔ طوفان زده زاریها کرد
2 با دامن وصل او نیفتاد حریف این دست شکسته، پایداریها کرد
1 اول نگه تو فتنه انگیز نبود بر هم زن هنگامهٔ پرهیز نبود
2 تا نقش نبسته بود یاقوت لبت با آب، قران آتش تیز نبود
1 آنجا که رسوم ما و من برخیزد ناسازی شیخ و برهمن برخیزد
2 پرچین نشود جبههٔ یکتایی او موجی اگر از بحر کهن برخیزد
1 هر جلوه که آن نرگس عیار کند خوبان طراز را دل افگار کند
2 گر چشم فسونگر نبود بر سر کار جادوی که در بابلیان کار کند؟
1 سامانی و ثروتی نشد جمع، چه شد؟ بازیچهٔ دولتی نشد جمع، چه شد؟
2 گر عاقلی، از فقر پریشان نشوی سرمایهٔ حسرتی نشد جمع، چه شد؟
1 شاهنشهی خلق جهان نتوان کرد حمّالی این بار گران نتوان کرد
2 سر در ره این گنده کسان نتوان کرد پاکاری این کونِ خران نتوان کرد