1 یا رب چه شود گرکرمت یار افتد؟ لطفت به شکستگان پرستار افتد
2 غمخوارگی خلق جهان را دیدم مگذار که با غیر توام کار افتد
1 آن بی خردی که شوم چون زاغ افتد از گلشن فیض، قسمتش داغ افتد
2 بر شاخ چو سنگ می زند رهگذری گیرم که فتاد میوه، در باغ افتد
1 نزدیک بود ز لب هوا بردارد آهی که سپهر را ز جا بردارد
2 عمریست که استوار دارم پا را جایی که سپند گرم پا بردارد
1 دهرم به شکنج انزوا می دارد وین مظلمه را چرخ روا می دارد
2 در محفل افسرده دوران بخیل زانوست که کاسه ای به ما می دارد
1 گفتم ز غمت غنچهٔ دل وا نشود گفتا چه فضولی ست، شود یا نشود
2 بیهوده چه نالی از گرانباری دل؟ گر غم غم ماست، بار دلها نشود
1 نظّارهٔ زشت، دیده را میل کشید سرمایهٔ عزّتم به تنزیل کشید
2 درّاعه بخت سبز ما را گردون از خاک سیاه هند، در نیل کشید
1 باطل کیشان بر اهل حق چیر شدند روبه بازان سگ صفت، شیر شدند
2 دجّال وشان، نام مسیحا کردند کودک طبعان بوالهوس پیر شدند
1 الفاظ و معانی از کلامم نو شد دیوان سخنوری به نامم نو شد
2 هر کهنه زمینِ پای فرسودِ قلم از خامهٔ آسمان خرامم نو شد
1 ای آنکه غم تو عیش جاوید بود جاوید، نوید وصلت امّید بود
2 فرماندهی کشور خوبی از توست بازیگر میدان تو، خورشید بود
1 آنان که به سودای تو داغ افروزند از شعلهٔ شوق تو، دماغ افروزند
2 چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود؟ رسم است، چراغ از چراغ افروزند